بلایا

به دلیل جلوگیری از بلایای طبیعی، زلزله، انواع سوختگی، ...

بلایا

به دلیل جلوگیری از بلایای طبیعی، زلزله، انواع سوختگی، ...

قدرت یعنی چه؟

قدرت یعنی چه؟ قدرت چگونه بدست میاید؟ از کجا بدانیم قدرت هست یا نه؟ از کجا مطمئن شویم قدرت خیالی نیست؟ چگونه بتوانیم بدون آنکه ضرر کنیم به قدرت برسیم و بتوانیم از مزایای آن استفاده کنیم؟ چرا بدون قدرت نمیشود؟ چرا قدرت چیز بدی نیست؟ چرا قدرت شیطانی نیست؟ اینها همه سوالاتی است که تلاش میکنم در این وبلاگ در آینده پس آنکه یک سری چرت و پرت دیگه نوشتم و یا شاید لا به لای باقی چرت و پرت ها به آن پاسخ بدهم. پس نکته ای که توجه به آن خیلی مهم به نظر میرسد این است که ما باید بتوانیم قدرت را به رسمیت بشناسیم. قبول کنیم بدون قدرت هیچ جامعه ای به جایی نمیرسد. و در نهایت بتوانیم قبول کنیم که غیر از خاتمی در کائنات قدرت وجود دارد و غیره و ذلک.

در پاسخ به اینهایی که

پس در نهایت، در پاسخ به اینهایی که هی میگفتند: "شمبول مستونت کو؟ فکر زمستونت کو؟" باید پاسخ داد که: "شمبول مستون اصلا تضمین کننده چیزی نیست!" شمبول مستون نه تضمین کننده موفقیت است، نه تضمین کننده امنیت است، نه تضمین کننده سلامتی است و نه تضمین کننده چیز دیگر، اتاق فرمان هم از همون ابتدا نظرش همون بود که شمبول مستون به جای درست و درمانی از نظر شکلگیری پایه های قدرت سالم نمیرسد! و اتاق فرمان به نظر بنده درست میدانست و درست یاد گرفته بود و درست فکر میکرد....

در پاسخ به کسانی که هی سوال میپرسند پس اونها چی، البته اینم بگم که من خودم میدونم اونها چجوری در بحث شمبول مستون به توافق رسیدند، بگذریم! در پاسخ به کسانی که هی سوال میپرسند پس اونها چی باید بگم من صدهزار بار از کسانی پرسیدم که خیلی خب! شمبول مستونتون هست اما فکر زمستونتون نیست! چرا؟ همشون پاسخ دادند که ما فقط شمبول مستونیم نه چیز دیگه، حال و حوصله بحث هم با کسی نداشتند!

در پاسخ به اینهایی که

در پاسخ به اینهایی که دم به دم بر سر رخسار این و اون فریاد میزنند: شمبول مستونت کو؟ فکر زمستونت کو؟ باید بگویم که: شمبول مستونم نیست! اما فکر زمستونم هست! من یک اصلاح طلب نیستم. من یک اصلاح طلب نمیتوانم بود. لااقل تا زمانی که ننگی چون خاتمی را از میدان به در نکرده باشم حتی یک ثانیه نیز به اصلاحات و سیاست نخواهم اندیشید! هرگز به تجربه شکست خورده ای چون خاتمی که تنها بدنبال دیگ داغ بدبختی این و آن میگردد که اصلاحاتش را به همه دیکته کند تعلق نداشته و نخواهم داشت و تا آخر عمر هزینه رایی را که خاتمی داده ام و اشتباهی را که مرتکب شده ام خواهم پرداخت!

آیا من خاتمی هستم؟

خییییییییییییییییییییییررررررررررررررر! برای بار صدم عرض میکنم نه! برای بار دهم میفرمایم نههههههههههههههههههههههههه! من خاتمیییییییی نیستم! خاتمی صرفا شمبول مستونی است بر پایه شمبول خویشتن که انسی است با هیتلر چنان که جانش بدون هیتلر درآید! این خاتمی نیست! این صرفا تا نوک دماغ را نگاه کردن نیست! این شمبول مستون نیست! این چیز دیگری است! این چیز دیگری است!

اما سیاسیون فعلی چه؟

عده ای ممکن است سوال بپرسند که اما سیاسیون فعلی چه؟ بنده چگونه میتوانم بدون سیاست به جایی برسم؟ پاسخ ساده است. همینطوری که الان رسیدم! بنده اصلا علاقه ای ندارم با سیاسیون شاخ تو شاخ شوم. سیاسیون هم اگر دلشان بخواهد از طریق شمبول مستون (آی. ای. پرسپولیس) با اینجانب شاخ تو شاخ شوند به هر حال تبعاتش متوجه خودشون خواهد بود چون من که دنبال درگیری با کسی نیستم!

در مورد اتحاد

در مورد اتحاد! آیا من رای میدهم یا خیر؟ من به طور کلی آدمی هستم که از لحاظ نظری به این نتیجه رسیده ام که رای دادن کار بسیار بیهوده ای است. حالا خواه در ایران و خواه در هر جای دیگر دنیا! همانطور که میبینید من خیلی آدم عجیبی هستم! با چه کسانی میتوانم متحد باشم؟ با کسانی که بشناسم! مثلا اگر جند نفر از طرف گروه شمبول مستون پیش من بیایند و اصرار داشته باشند که بنده حتما باید با شمبول مستون متحد شوم بنده به آنها توجهی نخواهم کرد! اما اگر کسانی را بشناسم که بدانند چه کسانی هستند. بدانند چگونه هستند. بدانند چه اولویتهایی دارند و غیره و ذلک ممکن است پاسخ مثبت بدهم! سیاست در حال حاضر چه در ایران و چه در سایر جاهای دنیا بیشتر به روش شمبول مستون اداره میشود. مثلا عده ای یک شمبول مستون راه میاندازند و یک آدم چر و چتی که عقده قدرت طلبی دارد پیدا میکنند و به قدری جفنگیات در کنار هم میگذارند که آنها را موجه جلوه دهد. که این از نظر من درست نیست!

سوال من از همه؟

یک سوالی که من از همه دارم، اما! این هست که به عنوان مثال شما فرض کنید یک آدمهای حق طلب و آزادی خواهی به عنوان مثال همانند "ادوارد اسنودن" یا "ژولین آسانژ" که اصلا ایرانی هم نبودند و خارجی هم بودند و خیلی هم به همون علت توپ بودند چون ما که قاعدتا چشممون نباید بیشتر از نوک دماغمونو ببینه وگرنه خاتمی ضایع میشه! یک آدمهایی مثل اونها، چرا اونهمه سختی رو بر خودشون هموار کردند؟ چرا اون راه سخت رو برای زندگیشون برگزیدند؟ چه مشکلی در زندگی خودشون وجود داشت که ترجیح دادند نوع جدیدی از آدمیزاد باشند که علیه سیستم حکومتی زنگ زده دنیا بپاخاست؟ چرا؟ بجینید یکم جدی فکر کنید!

من چکار میکنم؟

سوال پرسیدن که در مواقع حوصله سر رفتگی من چکار میکنم؟ خب خیلی سوال خوبی هست! بنده در مواقع حوصله سر رفتگی یکی از این کارها رو میکنم: ورزش، تلویزیون تماشا کردن، اخبار خواندن، کتاب خواندن، چیز خواندن، چیز نوشتن. به طور کلی سعی میکنم حداقل یک سرنخی چیزی از یک نوع مساله ای حالا هرچی میخواد باشه، یک مساله ای از مسائل رایج دنیا رو دنبال کنم. این مسائل میتونه سیر فلسفی زندگی باشه. میتونه یک سری مسائل ورزشی باشه که به طور غیر مستقیم به همون سیر فلسفی زندگی مربوط میشه. میتونه توجه به معانی اشعار و موسیقی باشه. تلاش در جهت فهم این مطلب که چه شباهتهایی میان زندگی گذشتگان و مشاهیر زنده و غیر زنده و زندگی امروز وجود داشته. مسائلی از این قبیل! که بتونه در فهم هرچه بیشتر زندگی خودم به خودم کمک کنه. به عنوان مثال تلاش میکنم که احساس رضایت نسبی خودم رو از زندگی خودم افزایش بدم چون در اون حالت احتمالا کمتر هم احساس حوصله سر رفتگی میکنم. در اون حالت خواندن اخبار هم آنقدر حوصله سربر نخواهد بود. چرا؟ چون آدم اگر بتونه بره تو باغ و بفهمه تو اخبار هم چی به چی هست آنوقت یک جیز حوصله سربری مثل اخبار هم حتی برای آدم جذابیت بیشتری پیدا خواهد کرد!

از اتاق فرمان

از اتاق فرمان به من خبر میدن که اون چیزی که قرار بوده بیاد و نمیاد همون المپیک و جام جهانی و سایر مسائل بوده. قبلش هم خیلی چیزی نبوده جنگ جهانی بوده تو دنیا. یی جورایی انگار همه دنبال اینن که جنگ نشه. منتهی! تو این خرابشده اگر جنگ نشه ملت چکار میکنن؟ مثلا وقتی حوصله همه سر رفته؟ اون چیزیه که هنوز خیلی جواب خوبی براش پیدا نشده. مثلا در ادیان میگفتند وقتی حوصلتون سر رفت عبادت کنید! خب خیلی ها هم رفتن همونکارو کردن و حوصلشون کمتر سر رفت! در ادیان دیگه میگن مدیتیشن و یوگا و سایر مسائل. خب خیلی ها هم رفتند و همون کارهارو کردند و حوصلشون کمتر سر رفت! خب پس میشه یه جورایی گفت که مشکل اینه که باید برای مواقع حوصله سر رفتگی همه یک راه حلی پیدا کنند و این لزوما به ازدواج هم ربطی پیدا نمیکنه. چرا؟ چون خیلی ها هم بعد از ازدواج حوصلشون سر رفت و بعدش حتی طلاق گرفتن و بعد طلاق باز حوصلشون خیلی هم بیشتر سر رفت. این همون مشکلیه که کسانی که ورزشکار المپیک نیستند باید چطوری حوصلشون سر نره؟ بعضی ها یک جواب جالبی پیدا کردند. خب بجای حوصله سر رفتگی میریم کرم میریزیم به زندگی این و اون! که از اتاق فرمان اطلاع میدند که اونها هم خیلی در انتها مشکلشون حل نشد. پس چکار باید کرد؟ برای مواقع حوصله سر رفتگی چه راه حلی باید پیدا کرد؟

مشکل اصلی این خراب شده از نظر من

مشکل اصلی این خراب شده چیه؟ مشکل اصلی این خراب شده اینه که همه از دم دنبال یه چیزین که نیست! هیچوقت نمیاد! هیچوقت نمیشه!

من وبلاگ نوشتن بلد نیستم؟ خودت وبلاگ نوشتن بلد نیستی! ببین آقاجون! سرنوشت خاتمیو دیگه به من واگذار نکنین! سرنوشت خاتمیو اگه به من واگذار کنین خاتمیو میندازم جلو داعش باهاش کله پاچه درست کنن!

حالااااااااااااااا یواش یواش همه با حفظ امنیت خودتون، خودتونو از جنبش سبز یا به عبارتی "جریان فتنه" جدا کنید و همه به سمت جنبش سیکس پک برای بهبود سلامتی اجتماعی حرکت کنید....

نظر من در مورد جریانات شلوغی های 88

ببینید، در مورد این شلوغی ها که خب خیلی جای تاسفه که به هر دلیلی مردم ناراضی بودند و امنیت و کل زندگی مردم تو ایران به خطر افتاد! ای کاش اصلا همچین فجایعی و به دنبال اون همچون رفتارهای تند و خشنی با مردم اتفاق نمی افتاد چون واضحه که خشونت در اون حد متعارف نیست. احتمالا حکومت عقلشو از دست داده بوده یا جوگیر شده بوده که اونقدر زشت عمل کرده. اما به هر حال خیلی احمقانه هست که آدم بخواد خودشو جزو حرکت جنبش مخالف حکومت بدونه حتی اگر طرفدار حکومت هم نباشه. چرا؟ چون بدیهتا موسوی و بهشتی و خاتمی و سایر رهبران اون جریان خودشون خیلی شباهت بیشتری به احمدی نجاد دارن تا یه شخصی مثل من که سرش تو کار خودشه و فقط دنبال آرامشه. پس از نظر خودم فکر میکنم که اگر یک زندگی آرامی را دنبال کنم و خودم را درگیر جوگیربازی های این و آن نکنم خیلی سنگین ترم!

پششششششششششممممممممممممک حاج عبدالله! بخورید و چاااااااااااااق و چللللللللللللله بشید! نبینم کسی تو خیابون را بره بدون سه من دنبه!

روش موفقیت من

من ایبتیدا در علم موفق شدم، سیپس در سیاست کارهای شیجرفی انجام دادم، سیپس در فوتبال مووفگ به گل زنی شدم، سیپس در گالب چندین کار هونری همه چیز رو موتفاویت تگییر دادم. در نهایت همه چیز رو بیخیال شدم. سیپس میگدار زیادی ایستیراحت چردم.

تهران

تهران شب از تو کور است

تهران همیشه زور است

تهران و گونه هایش

یادآور ظهور است!

خفه!

شب!

شب به خاطر من

خدا را فراموش کرده است

شاید که قافیه کارساز شود

ای بیخبر از خواب جهانسوز

شاید که بسوزی دگر از ساحت فردا!

علامت تعجب بی شک نمیتواند قافیه باشد!

شاید فردا ناگهان از راه برسد!
چه انتقام بی شکوهی!

باز هم علامت تعجب!

در صدد اثبات خویشتنم

آنچنان بیهوده

که تنها صدایی ناموزون پاسخم میدهد

پاسخی خنده آور

که چنان دربردارنده دردهای من است

که دردم را دوچندان میکند

چنان که دیگر کسی

در صدد اثبات خویشتن بر نیاید!

در ضمن نماز جماعت اگر باحالتره چرا حمد و قولهواللهشو فقط یه نفر میخونه؟ چرا همه نباید در طول نماز جماعت حم و قولهوالله بخونن؟ مگه اهمیت نماز فرادا از جماعت به علت حمد و قولهوالله بیشتر نیست؟ آیا این تنبلی در دین نیست که ملت دست جمعی سر ته نمازو هم بیارن؟ مگه نگفتن اون دنیا فقط ملت تنها تنها باید از پل صراط عبور کنن و برن جهنم؟ پس چرا؟

نماز جماعت و شوت روبرتو کارلوس!

یه بیرادر روحانی بود سال پیشدانشگاهی پیشنماز مدرسه بود. منم به عنوان یکی از سرگرمیهای همیشگیم میرفتم نمازخونه جدا فرادا نماز میخوندم. ایشون بعد از نماز خطبه های خودشو شروع کرد و گفت چرا باید نماز فرادا؟ آدم وقتی نماز هم میخونه باید محکم نماز بخونه. ببینید روبرتو کارلوس وقتی شوت میزنه چطوری شوت میزنه! شما هم باید همونطوری نماز بخونید. منم ضمنا بعدا تصمیم گرفتم که بجای نماز خوندن برم شوت بزنم... ولی یاد بازی چند وقت پیش پیشکسوتان با ستارگان خارجی افتادم که روبرتو کارلوس یه شوت کاشته به ایران گل زد. میخوام به ایشون بگم، بیرادر من! آخه چرا همچون کاری تو دونیات میکونی که بعدا روبرتو کارلوس خودش بیاد شوت بزنه اونگدر ضایع شی! چرا؟

در پاسخ به اینهایی که

در پاسخ به خیحل کحثییییری که علاف شکست خوردن منن: باشه من ضدحال خوردم، باشه من از ضدحال ضربه روحی خوردم. الان یه جوری کمرم از ضدحال شکسته که دیگه نمیتونم قد علم کنم. من ییهویی غافلگیرانه ضدحال خوردم. من درحالی که فکر میکردم دیگه برنده شدم از یه جایی که دیگه نباید ضدحال خوردم. من دیگه نمیتونم اصلا فکر کنم که دیگه تو این دنیا به درد چیزی میخورم. من به یه نحوی ضایع شدم که دیگه باید گداهای خیابون هیستینگز به دادم برسن. من خیلی ضایع شدم. من اونقدر ضایعم که دیگه حتی یک ثانیه هم نمیتونم خیال کنم که خواب ضایع نبودنو ببینم و وووو.....

در پاسخ به روبات احمق

درسته که من شیر ندارم ولی پستون که دارم!

در ادامه پیشرفتهای چشمگیر مملکت روبات احمق موفق به فراگیری و حفظ شعر اتل متل توتوله شد!

اتل متل؟ توتوله! گاو حسن چجوره؟ نه شیر داره، نه پستون! شیرشو بردن هندستون! یک زن کردی بستون! اسمشو بذار امغزی! دور کلاش قرمزی! هاچین و واچین، یک پاتو وررررررچین!

ناسیونالیسم، آری یا خیر؟

مسئله قابل تاملی که به نظر میرسد بسیاری از ایرانیان را این روزها دچار کرده است آن است که در قبال احساسات و عقاید ناسیونالیستی خود چگونه باید تصمیم گیری و رفتار کنند؟ به عنوان مثال به نظر میرسد که ایرانیان در قبال توهین مجامع بین المللی به هویت و ملیتشان بسیار جریحه دار و ناراحت میشوند اما در عین حال خیلی بعید به نظر میرسد که حتی تمامی ایرانیهایی هم که در صحنه اول کشور فعالند خیلی از حکومت دل خوشی داشته باشند. حکومتی که به علت ضعفهای نظری و اجرایی اش حال مجبور شده است سیاستهایی ضعیف، دست به عصا و رو به عقب را در پیش بگیرد. اما درنهایت آخر که چه؟ مگر همین حکومت و نظامیون حکومتی نیستند که مدافع امنیت و منافع ملی هستند؟ هم آری و هم نه! اما در کل نمیتوان انکار کرد که ایران در مقایسه با خیلی کشورهای منطقه و حتی دنیا از امنیت بسیار خوبی بخوردار است. پس در زمینه این سوال حداقل ایرانیان نیاز دارند اندکی بیشتر تامل کنند. پاسخ بهتر به این سوال  از نظر من این است که حفظ هویت، طرز تفکر و اندیشه ایرانی و به عبارتی دیگر حفظ "مغز ایرانی" در کشور و در دنیا بسیار ضروری به نظر میرسد چرا که ایرانیان از جمله تمدنهای کهن به شمار میایند و چه قبل و چه بعد از اسلام "مشاهیر" عمدتا پخته ای را به بشریت عرضه کرده اند. مشاهیری که شبیهشان در کمتر جایی از دنیا پیدا میشود. پس میتوان گفت اگر طرز فکر و طرز رفتار ما  در قبال مسائل بین المللی یک رویکرد "دفاعی" و امنیت محور است میتوان به ناسیونالیسم به دید مثبت نگاه کرد. اما اگر رویکر یک رویکرد "هجومی" است، عقاید ناسیونالیستی به شدت به ایران ضرر وارد خواهد کرد. در انتها باید عنوان کرد که در پاسخ به این سوال صرفا تلاش شده است به یک "شهروند عادی" ایرانی کمک شود و نه شهروندی که خود را در زندگی درگیر منافع و ملاحظات عمدتا بی دلیل سیاسی کرده باشد. 

یه سوال دیگه هم دارم، که آدولف هیتلر که از بچگی آدم کند ذهنی بود و مدرسه رو هم رها کرد و رفت دنبال فراگیری روشهای شیطانی دیکتارتوری، چه فرقی با این استاد دانشگاههای بیسوادی داشت که تنها هنرشون کشتن و نابود کردن خلاقیت و نبوغه؟

سوال؟

یه سوالم دارم. که اینهمه علما و دانشمندانی که در دنیا به برکت بیداری اسلامی توانستند خیلی اختراعات و اکتشافاتی بکنند، چه فرقی با قوم ثمود داشتند در انتها؟ آیا کسی تونست کاری کنه که جلوی آتشفشان و زلزله رو بگیره؟

کسی نظری درباره رشد گیاهان روی کره مریخ نداره؟ یعنی ما نمیتونیم یه ربات گلکار درست کنیم که فقط دو کار بلده؟ ا) روبات احمق که از هرچی بگی از همون یه چی دیگه بگه و 2) یک بازوی گلکاری که یه تنه درختو تو مریخ فرو کنه؟ بعد هم یک چادر گلخانه ای برای تنظیم دمای هوا بالای درخت سوار کنه و یه سفینه فضایی که ماهی یه بار یه تانکر آبو میبره اون بالا پای درخته خالی میکنه؟ کسی نمیدونه که آیا خاک مریخ حاصلخیز هست یانه؟ اگه خودمون بریم تو مریخ گل بکاریم شاید در آینده نزدیک بشه از شر خیلی چیزا خلاص شد. خلاصه خودتون قضاوت کنید. برای انجام پروژه روبات احمق گلکار هم شدیدا روی من حساب کنید.

در روزنامه یه جورایی هم هست، هم نیست، دور من یکی رو دیگه خط بکشید!

یوونتوس

چطور میتونه از یوونتوس خوشم نیاد؟ چطور میتونه از یوونتوس خوشم نیاد؟ دیشب قاچ هندونه رو تا گذاشتم تو دهنم موراتا گل زد!

فلسفه هایدگر چه به نظر میرسد؟

فلسفه هایدگر کاملا یک چرت و پرتی اورتوگونال به تمامی حرفهای حسابی و ناحسابی در دنیا به نظر میرسد که به سادگی قابل صرف نظر کردن است. نیچه در تفکر و در بیان خود با وجود آنکه پیش از هایدگر میزیست بسیار عمیقتر و پیشرفته تر صحبت کرده است. تا آنجا که همه میدانند تکنولوژی در عصر حاضر تا چه حدی زندگی بشر را بهبود بخشیده است در تمامی زمینه ها. همه میدانند تکنولوژی تا چه حد از دردهای جهنمی زندگی بشر مانند بیماریهای لاعلاج کاسته است اما کسی منکر آن نیست که تکنولوژی میتواند برای افراد خاصی عواقب منفی نیز داشته باشد. کسی که از تکنولوژی سوال بنیادین میپرسد در حقیقت با یک چیز در نبرد است و آن آزادی است. آنهم نه آزادی به مفهوم هرج و مرج بلکه آزادی به مفهوم واقعی آن! یعنی هایدگر و حزب ناتزی آلمان لزوما هرج و مرج مخالف نبودند بلکه خود بیشترین هرج و مرج را در دنیا باعث شدند اما با آزادی بیان، آزادی اندیشه، آزادی رسانه و تمامی آزادیهایی که به بهبود زندگی منجر میشوند مخالف بودند. به نظر میرسد که هایدگر و حزب ناتزی مروج فرهنگی در دنیای امروز بودند که از آن تحت عنوان "شیطان پرستی" یاد میشود. این برای همه ثابت شده است که تکنولوژی دیگر در عصر حاضر پدیده ای شیطانی نیست زیرا به بهبود زندگی انسان در جوامع بشری انجامیده است و بهبود زندگی انسان در جوامع بدیهتا امری الهی به شمار می آید. این معادل راحت طلبی نیست. به عنوان مثال اختراع پیانو به عنوان یک ساز به نوعی خلق تکنولوژی به شمار می آید اما چه کسی است که باور داشته باشد قطعات زیبای موسیقی کلاسیکی که با پیانو خلق شده اند دون و پست و حقیر باشند و یا چه کسی فکر میکند قطعات موسیقی کلاسیک شیطانی هستند؟ و چه کسی است که نخواهد چنان قطعاتی با موسیقی کلاسیک خلق شود. چه کسی است که با ذهن خلاق به مبارزه برمیخیزد؟ بیشک همان شیطانی که دشمن انسان به شمار می آید!

آیا هیتلر فرزند افسانه ای هایدگر بود؟ بله کاملا آنطور به نظر میرسد که هیتلر فرزند افسانه ای هایدگر بود!

ویییییییییییییی دیگههههههههههههه تکنولوجییییییییییییییییی بیییییییییییییییییداااااااد کردهههههههههه.... دیگهههههههههههه اینترنتمممممممم تاااااااااا تههههههههه میتوووووووووووووووووونه.......