یه چیزی نوشته در وبسایت تاریخ و تقویم از یاستین گوردر که تا جایی که یادم میاد نویسنده کتاب بسیار زیبای دنیای صوفی هست. که میگه:
فیلسوف کسی است که تصدیق می کند، دانش زیادی ندارد و این موضوع او را آزار می دهد. با این حال او داناتر از همه کسانی است که در مورد دانستنی ها و مهارت خودشان، در زمینه هایی که هیچ اطلاعی از آنها ندارند، سر و صدا می کنند. من می گویم که دانا کسی است که می داند که نمی داند. سقراط خودش اعتراف می کرد که فقط یک چیز می داند و آن اینکه هیچ چیز نمی داند. این گفته را آویزه گوش کن، چون این اعتراف حتی بین فیلسوفها خیلی کمیاب است. یادت باشد که این اعتراف بین مردم، می تواند به قیمت از دست دادن جان آدم تمام شود. همیشه خطرناکترین آدمها کسانی هستند که می پرسند. جواب دادن تا این اندازه خطرناک نیست. در یک سوال می تواند بیش از هزاران جواب، باروت خشک وجود داشته باشد.
+ در جواب جا داره آدم بگه که ببخشید در آستانه تاسوعا و عاشورا و در آستانه خیلی چیزهای قبلی و بعدی و سایر آدمهای توپی که در طول تاریخ اومده بودند و رفته بودند و سایر مسائل به نظر میرسه که در کل دنیا تابحال کسی نتونسته چیزی بگه که به قیمت جونش تموم نشه. یا کاری کنه که به قیمت جونش تموم نشه. درسته دوربین فیلم برداری خیلی کمک کرده اما به هر حال به قول شاعر بلند آوازه ایرانی خیام. این کارگر دهر عجب میشکند! اینهمه کوزه میسازد خیلی توپو بعد همش میزند میشکند!
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد | وآن چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد | |
گوهری کز صدف کُوْن و مکان بیرون است | طلب از گمشدگانِ لبِ دریا میکرد | |
مشکل خویش برِ پیرِ مُغان بردم دوش | کو به تاییدِ نظر حلّ معما میکرد | |
دیدمش خرم و خندان، قدحِ باده به دست | واندر آن آینه صد گونه تماشا میکرد | |
گفتم: «این جام جهانبین به تو کِی داد حکیم؟» | گفت: «آن روز که این گنبد مینا میکرد» | |
بیدلی، در همه احوال، خدا با او بود | او نمیدیدش و از دور «خدایا» میکرد | |
این همه شعبده خویش که میکرد اینجا | سامری پیش عصا و ید بیضا میکرد | |
گفت: «آن یار، کز او گشت سر دار بلند، | جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد» | |
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید | دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد | |
گفتمش «سلسلهٔ زلف بتان از پی چیست؟» | گفت: «حافظ گلهای از دل شیدا میکرد!» |
ابو محمد معدی کرب بن قیس بن معدی کرب از تیره حارث بن معاویه و بزرگ قبیله کنده در حضرموت بود. وی ملقب به اشعث است که به معنای ژولیده مو میباشد. بعضی جاها به وی لقب اشج (شکسته پیشانی) و عرف النار (به معنای خائن) دادهاند. در سالهای جوانی وی به قبیله مراد که پدرش را کشته بودند حمله کرد، اما اسیر شده و مجبور به پرداخت ۳۰۰۰ شتر به عنوان فدیه گردید. در سال ۱۰ هجری/۶۳۱ میلادی او سرکرده گروهی بود که برای تسلیم بخشی از قبیله کنده در مدینه به محمد، مأموریت یافته بودند. قرار بود خواهر اشعث به نام قتیله به ازدواج محمد در آید، اما پیش از آنکه قتیله به مدینه بیاید، محمد درگذشت. بعد از مرگ محمد، اشعث به همراه قبیله اش شورش کرده و مسلمانان آنان را در قلعه نجیر، محاصره نمودند. نقل است که اشعث شرط تسلیم قلعه را به در امان بودن خود و ۹ نفر دیگر گذاشت، اما از نوشتن نامش در عهدنامه تسلیم سرباز زده و بدین سان از اعدام رهایی یافت و به مدینه فرستاده شد و ابوبکر نه تنها وی را بخشید بلکه خواهرش ام فروه (قریبه) را به ازدواج اشعث درآورد. اما برخی روایات حاکی از آنند که این ازدواج باید در زمان نمایندگی اشعث از سوی محمد صورت گرفته باشد. اشعث در غزای شام حضور داشت و بینایی یکی از چشمانش را در جنگ یرموک از دست داد. پس از ابوعبیده، اشعث و قبیله اش را به نزد سعد بن ابی وقاص در قادسیه فرستاد و اشعث در آن جا فرمانده سپاهی بود که شمال عراق را تصرف کرد. اشعث و قبیله اش در کوفه اقامت کردند و وی در سال ۲۶ هجری/۷–۶۴۶ میلادی، در لشکر کشی به سمت آذربایجان حضور داشت. وی مسئولیت اسکان و ثبت نام اعراب در آذربایجان را بر عهده داشت و به آنان فرمان داد تا ایرانیان را به دین اسلام دعوت کنند. شعث در زمان خلافت علی، مدتی والی آذربایجان بود و مسجدی در اردبیل بنا نمود. همچنین وی مردان قبیله اش کنده را در منطقه سراب آذربایجان اسکان داد.
اشعث در جنگ صفین، چه در جنگیدن و چه در مذاکرات حکمیت نقش مؤثری داشت و از کسانی بود که علی را مجبور به پذیرش حکمیت و انتخاب ابوموسی اشعری به عنوان حکم اهالی عراق نمود. بر همین اساس روایات شیعی وی را «یک خیانت کار دیرینه» قلمداد میکنند. اشعث که قدرتمندترین رهبر قبیلهای کوفه بود، بر پایهٔ روایتها، به علی گفت که اگر پیشنهاد صلح را نپذیری، یک نفر هم از قبیلهٔ من برای تو نخواهد جنگید. وی همچنین به عنوان پیک علی به سوی معاویه رفت تا از قصدش برای به قرآن کردن نیزهها آگاه شود. در خلال شکل گیری حکمیت، اشعث آرزو داشت که بلاتکلیفی بین علی و معاویه طولانی شود تا بتواند از قدرت علی جلوگیری کرده و نفوذ گذشته خود را دوباره بدست آورد.
بسیاری از منابع میگویند وی از نقشه کشتن علی خبر داشته و ابن ملجم شب واقعه را در مسجد اعظم در حال مشاوره با وی به سر میبرده است. در هنگام سحر، اشعث به ابن ملجم علامتی نشان داد که حجر بن عدی آن را شنید و از آن توطئهای حس کرد و قصد داشت به علی اطلاع دهد، اما دیر رسید. اشعث به ابن ملجم رسیدن سحر را خبر داد که منابع شیعی آن را نشانهای از تشویق وی برای کشتن علی میدانند. روایاتی دیگر میگویند که اشعث در خانه اش با ابن ملجم گفتگو کرده نه مسجد و حجر بعد از کشته شدن علی به اشعث میگفت که در اصل تو قاتل علی بودی. بر طبق یعقوبی، ابن ملجم یک ماه در خانه اشعث بود و شمشیرش را تیز میکرد. مسعودی روایتی متفاوت با دیگر منابع دارد که حاکی از آن است که وقتی اشعث از نقشه ابن ملجم آگاه شد، وی را سرزنش نمود. ابن مبرد نیز میگوید که اشعث نقشه کشتن را به علی اطلاع داد اما علی در پاسخ گفت که ابن ملجم هنوز وی را نکشته است و بنابراین نمیتواند وی را بکشد؛ بنابراین روایات از اشعث تصاویری مختلف از یک توطئه چی قتل علی تا یک یار وفادار به او، ارائه میدهند. اشعث در سال ۴۰ هجری/۶۶۱ میلادی در زمان خلافت حسن بن علی در کوفه درگذشت. وی یکی از دخترانش را به ازدواج حسن بن علی درآورده بود.
منبع: ویکیپیدیا