بلایا

به دلیل جلوگیری از بلایای طبیعی، زلزله، انواع سوختگی، ...

بلایا

به دلیل جلوگیری از بلایای طبیعی، زلزله، انواع سوختگی، ...

طبیعی

باید امروز میرفتم باشگاه دوباره اما تعطیل بود، نمیخواستم تا دم در برم و ببینم باشگاه تعطیله، واسه همین از امروز به بعد یه روز در میون میرم که طبیعی به نظر برسم...

اندر باب دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف قدیم و جدید

بذار خیالتو راحت کنم، توی دانشگاه شریف هیچوقت کسی با کسی دوست نیست، بلکه همه به طور همزمان با هم دشمنن...

پسر تو تا حالا حداقل پونصد بار به من خیانت کردی، از اون پونصد بار چهارصد و نود بارشو گند زدی، باشه هر وقت خواستی به من خیانت کن اما لااقل دیگه رو من خیلی حساب باز نکن...

حرف به خرجت نمیره

باشه، خب دیگه خودت حتما متوجه شدی که دیگه کاری از دست من برات ساخته نیست و تصمیم گرفتی رفتارتو با من تغییر بدی. دیگه هیچوقت با ایما و اشاره با من صحبت نمیکنی و میخوای خودتو جور دیگه ای ثابت کنی. اما باور کن این رفتار تو اصلا برای من تعجب آور نیست. از من میپرسی چرا؟ اما دقت نمیکنی که تاریخچه آشنایی من با تو از همون اول از کجا شروع شد. تو مطمئن بودی که من آدم بدی هستم و تصمیم گرفته بودی توی زندگی هر جور شده ترتیب منو بدی. اما پیش خودت فکر میکنی که همه چیز برعکس از آب در اومد و این من بودم که ترتیب تورو دادم. به این هم اصلا توجه نمیکنی که من هیچوقت به خاطر تو کار بدی توی زندگیم نکردم اما تو به خاطر من کلی کارای بد تو زندگیت کردی و بعد هم همشو به من نسبت دادی. حالا از من خیلی ناراحتی و نگرانیت صد چندان شده که ایمانمو به تو از دست دادم. وقتی بهت میگم من از همون اول هم به تو ایمان نداشتم و فقط برای خلاص کردن خودم خواستم بهت کمک کنم باور نمیکنی و منو متهم میکنی و البته من هم به خاطر کمک کردن به تو خیلی خودمو زیر سوال میبرم. حتی بعضی وقتها مجبور شدم مثل تو رفتار کنم و همه از دستم تعجب زده شدن. باشه، قبول دارم که همه کمک های من به تو خیلی زشت بوده و به همین دلیل تصمیم گرفتم به تو دیگه کمک نکنم. اما این تصمیم دقیقا همزمان شد با وقتی که تو متوجه شدی دیگه از دست من برات کاری ساخته نیست و تصمیم گرفتی رفتارتو با من تغییر بدی. نمیدونم چه مشکلی توی زندگیت داری که همینجور خودتو روز به روز داری خرابتر میکنی اما باور کن من دیگه دلم برای تو نمیسوزه چون از کثافت کاری های شوهرت کاملا مطلعم. باشه، خب چه فرقی میکنه؟ میگی مجردی، اما کثافت کاری های شوهر آینده ات چطور؟ تو که جدی جدی فکر نمیکنی قراره با من ازدواج کنی؟ اگه تو با من ازدواج کنی اونوقت تکلیف همه کسای دیگه ای که مثل تو هستن و میخوان با من ازدواج کنن چی میشه؟ درسته که تو آدم مثبتی نیستی اما فراموش نکن که هر کشوری قوانینی داره و من بیشتر از چهارتا زن نمیتونم بگیرم. ازدواج موقت هم که باشه من مشکلی ندارم اما خودت خیلی راضی نیستی اما اگه خواستی یه روز همه دوستاتو بیار تا برای همتون توضیح بدم که چرا نمیتونم با همتون موقتا ازدواج کنم. باور کن من در گذشته هر کاری از دستم برای نجات دادن شماها بر میومد انجام دادم اما شماها خودتونید که اینهمه از من ناراضی هستید چون دیگه کمکی از دست من براتون بر نمیاد. واسه همین خاطر تصمیم گرفتین که دیگه رفتارتونو با من برای همیشه عوض کنین. اما خب این که چیز جدیدی نیست. تازه رفتار شماها با من خیلی بهتر شده. باور کن که قبلا من از همه شماها رفتارهای خیلی بدتری دیده بودم. نکنه از من توقع داری که برای اینکه رفتار تو نسبت به گذشته کمتر بد دیده میشه تمامی سوابق خودمو فراموش کنم و فقط به تو فکر کنم. باشه، اگه تو اینطور میخوای من میتونم حتما یه بخشی از فکر کردنمو برای تو صرف کنم اما میدونم خودت هم خوب بلدی که با وجود همه لات و لوتای دیگه ای که باید بهشون فکر کنم نمیتونم تمام وقتمو به تو اختصاص بدم. برای اینکه کارتو راحت تر کنم بذار بهت یه توصیه ای بکنم. سعی کن رفتارتو از همین فردا با شوهرت عوض کنی. سعی کن بهش بفهمونی که من چه آدم آشغالی هستم. باور کن من در حد یک روانپزشک نمیتونم دلیل اختلاف تورو با شوهرت تشخیص بدم. یه چیز دیگه رو هم بذار برات خوب توضیح بدم که دیگه شک نکنی به درد ازدواج با من نمیخوری. تو به هیچ عنوان نمیتونی از من دزدی کنی، اینو هم خودت خوب میدونی. بار آخر که به خاطر دزدی دستگیر شدی خودتو به موش مردگی زدی و به همه توضیح دادی که چرا دزدی تو کار درستی بوده. هیئت منصفه هم به نفع تو رای داد و من خودم کلی برات دست زدم اما هنوز از یه چیز ناراحتی و اون اینکه چرا نمیتونی از من دزدی کنی. دلیلشو بذار برات راحت تر توضیح بدم که فردای روزی که هیئت منصفه به نفع تو رای داد من قاضی دادگاه رو برای همیشه از کار قضاوت پرت کردم بیرون و خیلی بعید میدونم که با وجود تمامی این سوابق من آدم مناسبی باشم برای اینکه تو به من سوء قصد کنی. باشه، میدونم تو همونی هستی که میدونی پدر هر کسی رو میشه توی زندگی در آورد، اما بعدش چی؟ اگه تو با من اونکارو بکنی اونوقت چطور میتونی از کمک من استفاده کنی یا از من دزدی کنی؟ من اگر بمیرم تمامی اموالم به کسای دیگه ای تعلق میگیره و این چیزیه که همه میدونن. درست همونطور که خود تو هم میدونی. کسای دیگه ای که شاید از همشون خیلی خوشم نیاد اما مسلما زور تو بهشون نمیرسه. خیلی خب، باشه، میدونم که تو در تخمین زدن قدرت خودت دچار اشتباه شدی. مثلا وقتی متوجه رفتار زشت گذشته خودت شدی تصمیم گرفتی همه جا با استفاده از قدرتت همه کاراتو ماسمالی کنی ولی امکانپذیر نبود. بعد تصمیم گرفتی از من کمک بگیری ولی این باعث شد تمامی لات و لوتای دیگه ای که منو میشناختن به شدت عصبانی بشن. توجیه خوبی هم برای کارهای خودت نمیتونی پیدا کنی جز حمایت از لات و لوتایی که چندان هم به تو وفادار نیستن و رفتارشون با تو صد و هشتاد درجه فرق میکنه. باشه، دیگه حتما متوجه شدم چرا به کمک من نیاز داری و تصمیم گرفتی رفتارتو با من عوض کنی. وقتی فهمیدی من آدم دنیاپرستی نیستم کلی تصمیم گرفتی منو با مال و اموالت تحریک کنی و اون کار تو هزار مرتبه چهره تورو در دیدگاه من کریه تر کرد. اینه که باعث شد کلی شک کنم که تو واقعا رفتارتو در جهت بهتری تغییر ندادی و صرفا آدم بدتری شدی. این کاملا با تمامی حرفهای تو مبنی بر اینکه من بیش از حد آدم بچه مثبتیم و این به زندگی تو خسارت زده مطابقت داره. اما خب، حساب همه لات و لوتایی که من روشون حساب باز کردم چی میشه؟ حساب من چی میشه که اینهمه دارم میزنم توی سرتو از تو هم کاری ساخته نیست؟

ماجرای درگیری من با شوهرت

باشه، خودت میدونی که توی زندگی چقد ازم بدت میاد و این تنها چیزیه که قراره بدونی. پس بذار یه چیزی بهت بگم. حداقل فکر ازدواج با منو از سرت بیرون کن. فکر ازدواج با من نه تنها به تو کمکی نمیکنه بلکه زندگیتو به شدت مخاطره آمیز میکنه. چون تو خودت میدونی که نهایتا قراره از من بدت بیاد و و مطمئنی چطور باید با آدمهای لات و لوتی مثل من رفتار کرد. میدونم چطور باید توضیح بدی که من آدم لات و لوتی هستم اما با یک مشکل مواجهی. همه آدمهایی که باید بهشون توضیح بدی خودشون مثل من لات و لوتن و دیگه هر کدوم به نحوی از دست تو خسته شدن. چندین بار منو به خاطر اینکه بچه مثبتم مسخره کردی و اون تنها چیزی بود که من ازش به شدت شگفت زده شدم چون اونقدر آدم عوضی نبودم که از رفتار تو ذوق مرگ بشم. نذار بیشتر توضیح بدم که روش تو سری زدن به تو رو شوهرت از همه بهتر بلده پس دیگه نیازی نیست من به تو توسری بزنم. من میتونم به سادگی شوهرتو ضایع کنم. چند بار میخواستم به خاطر حقوق بشر به تو گیر بدم اما بعدا متوجه شدم که تو اونقدر آدم مثبتی نیستی که به حقوق بشر احترام بذاری. میدونم که حسابی رو مغزت رفته که چرا قوای جنسی من تحریک نمیشه اما نمیدونی که قوای جنسی من به شدت منو قویتر کرده و این صرفا به خاطر آمپولیه که به من زدن. میدونم که تو اصلا از این آمپول بازیا خوشت نمیاد و دلت میخواد دل منو جور دیگه ای بدست بیاری ولی خب مسلما شوهرت به هیچ عنوان از اون قضیه راضی نیست و من مسلما ترجیح میدم ضعف شوهرت توی همسر داری رو هم توی سر شوهرت بزنم. در نهایت دلم میخواد بدونی که من هیچوقت توی دنیا نیازی نمیبینم که به آدم بدبخت بیچاره ای مثل تو ظلم کنم. من فقط از شوهرت بدم میاد و دلیل این بد اومدن رو هم شوهرت خیلی خوب میدونه. فقط نمیدونم غیرتش کجا رفته که به این سادگی تو رو در معرض خطر قرار میده. شوهرت به قدری از دست من دیوونه شده که دیروز دیدم داشت با حال نیمه جون توی خیابون زیر لب با خودش صحبت میکرد و چند روز بعد هم تو رو دیدم که داری توی خیابون با شوهرت دعوا میکنی. اصلا کنجکاوی نکردم که دعوات توی خیابون با شوهرت سر چی بوده و تو از این کنجکاوی نکردن کلی ناراحت شدی. فکر نمیکنم من اونقدر آدم خوش قیافه ای باشم که به خاطر قیافه ام تو به اون حال و روز افتاده باشی چون مسلما محمد رضا گلزار از من خوش قیافه تره و اینو همه هم میدونن. شاید بتونی با اون روابط بهتری رو برقرار کنی چون من همونطور که میبینی اصلا اوضاع روحی خوبی ندارم و خیلی هم بچه مثبتم.

مرا به خانه ام ببر

شب آشیان شب زده
چکاوک شکسته پر
رسیده ام به ناکجا
مرا به خانه ام ببر
...
کسی به یاد عشق نیست
کسی به فکر ما شدن
از آن تبار خود شکن
تو مانده ای و بغض من
...
از این چراغ مردگی
از این بر آب سوختن
از این پرنده کشتن
 و
از این قفس فروختن
چگونه گریه سر کنم
که یار غمگسار نیست؟
مرا به خانه ام ببر
که شهر، شهر یار نیست
...
مرا به خانه ام ببر
ستاره دلنواز نیست
سکوت نعره میزند
که شب ترانه ساز نیست
...
مرا به خانه ام ببر
که عشق در میانه نیست
مرا به خانه ام ببر
اگرچه خانه خانه نیست
...
از این چراغ مردگی
از این بر آب سوختن
از این پرنده کشتن
و
از این قفس فروختن
چگونه گریه سر کنم؟
که یار غمگسار نیست
مرا به خانه ام ببر
که شهر شهر یار نیست...

آقای مجری

And it goes like this...h

وحید طالبلو

میدونید اگر وحید طالبلو بره استقلال چقدر باحال میشه...

درست به قضیه فکر کن

باشه، میتونم حتما ادعا کنم که تو هم دیگه از زندگیت خسته شدی و دلت میخواد میتونستی قاطی لات و لوتایی مثل من زندگی کنی. اما بهتره درست فکر کنی چون خودت هم مسلما سر راه این قضیه موانعی میبینی. از طرف دیگه ای میدونم که اون قضیه حسابی روی مغزت رفته و نمیتونی زندگیتو تحمل کنی. تمام تلاشت رو برای اثبات گناهکاری من کردی و به نتیجه ای نرسیدی. بارها به رشته تحصیلی من توهین کردی و منو نفرین کردی اما تمام اون کارها ناخواسته به ضرر خودت تموم شد و تو خودت هم نفهمیدی چرا. به خاطر همین خیلی مواظبم چون میدونم این روزا از من خیلی بیشتر بدت میاد. دوست ندارم موشکافی کنم که چرا این مشکلات برای تو توی زندگیت بوجود اومده چون مسلما موشکافی در اون قضیه به ضرر خودم تموم میشه و تو هم به خاطر این عدم موشکافی خیلی بیشتر منو متهم میکنی. خیلی وقتها منو به خاطر عقاید ضعیف مذهبی متهم کردی اما وقتی استعداد بالای من رو توی مذهب دیدی سریع منو از وسط تموم آدمهای مذهبی روندی و باز به رشته تحصیلی من توهین کردی. در نهایت به این نتیجه رسیدی که من از نظر احساسی مشکل دارم اما تو خودت هم خوب میدونی که پایه نیستی با من روابط احساسی داشته باشی و فقط از من بدت میاد. لازم به توضیح نیست که تلاش کردی به کمک همه آدمهایی که از من بدشون میاد از من انتقام بگیری و اشتباه بودنمو توی دنیا ثابت کنی اما وقتی متوجه شدی که من با اشتباه بودنم توی دنیا مشکل خاصی ندارم این قضیه بیشتر رفت روی مغز همتون. الان هم داری همه اینارو میخونی و منو بیشتر نفرین میکنی چون من بدون دلیل درباره تو موشکافی کردم. اما باور کن که دیگه کار از موشکافی گذشته و من صرفا به خاطر رفتارهای عصبی تو متوجه همه این چیزا شدم. بارها از من خواستی که همه چیز رو درست کنم اما هر وقت خواستم درست کنم بیشتر از دست من ناراحت شدی چون مسلما من درست بلد نبودم همه چیز رو درست کنم و فقط تو از بابت این خوشحال بودی که روش درست کردنم به نفع تو تموم شده بود. آخر سر منو مواخذه کردی که چرا اونقدر آدم خنگیم که با وجود اینکه تو از من متنفری کاری کردم که به نفع تو تموم بشه و من هم جواب خاصی برای اون سوال نداشتم. چند بار از من پرسیدی که چرا درست و حسابی صحبت نمیکنم و بعدا خودت به این نتیجه رسیدی که صحبت نکردن من بیشتر به نفعت تموم میشه اما نمیتونستی باور کنی که در طول تمام ارتباطاتی که من با تو داشتم ارتباطاتی هم با آدمهای لات و لوتی غیر از تو داشتم که اون ارتباطات به ضرر تو تموم شد. میدونم که خیلی های دیگه هم میخواستن مثل من این کارو انجام بدن و به این دلیل که من این کارو کردم از من ناراحتن چون اونها هم آدمهای نابغه ای مثل من بودن که احتمالا از دست تو ناراحت بودن اما خب هیچکدومشون نتونست اونطور که باید با خواسته های بیجای تو کنار بیاد و در نهایت من کسی بودم که موفق شدم اینهمه ضرر کنم. میدونم که تو برای اینکه اهمیت خودتو توی دنیا ثابت کنی هر کاری کردی و شاید تنها دلیل اینکه کمتر از بقیه از تو متنفرم همین قضیه باشه اما خودت هم میدونی که کارای کثیفی هم کردی که اصلا مورد تایید لات و لوتایی مثل من نیست. همونطور که خودت هم میتونی احساس کنی همه چیز به طرز عجیبی به بن بست رسیده. من تو رو به خاطر اینکه درست احساس میکنی تحسین میکنم اما این تحسین رو هیچوقت به معنی موافقت من با خودت حساب نکن چون به طور همزمان لات و لوتای دیگه ای هم هستن که من اونارو بیشتر از تو تحسین میکنم. باشه، میدونم که تو اونقدر پولدار هستی که میتونی تلاش کنی لات و لوتای دیگه رو هم علیه من تحریک کنی اما خب اگه اون کارو بکنی و به اونها پول بدی مسلما همه لات و لوتا رو قویتر کردی و همه چیز مسلما بیشتر به ضرر خودت تموم میشه. ضمنا همیشه به خاطر داشته باش که من تنها کسی هستم که تابحال تونسته با خواسته های بیجای تو کنار بیاد و این مسلما بیشتر از اینکه به همه لات و لوتا پول بدی به ضررت تموم خواهد شد. به هر حال همه این مزخرفاتی که به خاطر دشمنی با من نثارت شده احتمالا به خاطر اینه که به رشته تحصیلی من بیش از حد توهین کردی چون اگر من مطابق رشته تحصیلیم صحبت میکردم ممکن نبود که دوتا چیز بتونن به طور همزمان از هم بدتر باشن. بذار آخر سر از تو یه تشکر هم بکنم که اکثر روشهای بیهوده ای که برای کمک کردن به تو تونستم ازشون استفاده کنم چیزایی بود که از خودت یاد گرفتم و تو هم مسلما به این خاطر زیاده از حد از دست من ناراحتی.

پیام من به علی دایی

چاکری، نوکری، مخلصی، بنده ای، عبدی، عبیری، ...

اهداف سیاسی من

من تنها یک هدف سیاسی دارم و آن زدن زیرآب خاتمی در احمدی نجاد است...

لطفا دیگر من را دستکم بگیرید

لطفا دیگر من را دست کم بگیرید. من آنقدرها هم که شما خیال کرده اید آدم عوضی نیستم. من حتی آخر سر نتوانستم مطمئن شوم هدفم از زندگی چه بود. لطفا تمامی کارهای گذشته ام را به دست فراموشی بسپارید و بگذارید من کمی در زندگی نفس بکشم. من همیشه بدنبال زندگی بهتری هستم و هیچگاه خودم را از چیزی که بتواند زندگی من را بهتر کند محروم نمیکنم. خیلی از چیزهایی که در زندگی بهتر میدانم به عقیده خیلی ها به درد نخور هستند چون زندگی را میتوان صرفا در چند چیز دیگر خلاصه کرد. اما خلاصه کردن زندگی در چند چیز دیگر هیچگاه نمیتواند پاسخگوی نیازهای من در زندگی باشد و به همین دلیل آدم باید خودش را همیشه برای دست و پا زدن بیهوده در احساسات خودش از همه چیز دور کند. فکر کردن به چیزهایی که در دنیا در آینده اتفاق خواهند افتاد آدم را همیشه از فکر کردن به اصل قضیه غافل میکند. غافل شدن از اصل قضیه بیش از آنکه به خود آدمها صدمه بزند برای من درد آور است و زندگی به طور کلی روزها و شبهایی است که به دنبال هم می آیند و میروند و من هم مسلما مثل همه شماها راضی نیستم که ما همه در زمان فعلی زندگی میکنیم و اگر در زمانی زندگی میکردیم که همه مان بیش از اندازه پولدار بودیم مسلما میتوانستیم کارهای خیلی بهتری در زندگی انجام بدهیم. اتفاق افتادن یا نیفتادن چیزی در آینده مسلما نباید بتواند بیش از اندازه زندگی شخصی همه ما ها را در معرض تغییر قرار دهد و اگر اینگونه است احتمالا حتما به آن معناست که ما در زندگی گذشته مان اشتباهی کرده ایم. کارهای بزرگ در دنیا به قدری برای همه آدمها عذاب آورند که جور اشتباهی معمولا همه دنیا عوض میشود و وقتی دنیا عوض شد شاید ما دیگر هیچگاه فرصت نداشته باشیم که زندگی فعلی خودمان را داشته باشیم. اگرچه زندگی فعلی ما هیچگاه به حد کافی رضایت بخش نیست و همیشه باید حتما اتفاق مهمی روی دهد تا بتواند پاسخگوی تمامی نیازهای درونی ما باشد. تمامی نیازهای درونی که همه ما فدا کرده ایم تا شاید بتوانیم زندگی بهتری را برای خودمان رقم بزنیم. شاید اگر اعصابمان خورد است به خاطر این است که همه چیز احتمالا خیلی ساده تر از این حرفها بوده است و ما حتما بیجهت خودمان را درگیر مسائل پیچیده کرده ایم. همه چیز را میشود خیلی ساده تر در دنیا حل کرد پس حتما دیگر لطفا من را برای همیشه دستکم بگیرید چون من بیش از اندازه آدم خسته ای هستم. به اندازه چندین عمر برای خودم بدون دلیل زندگی کرده ام و هرگز حکمی را که در زندگی برای خودم صادر کرده ام زیر پا نخواهم گذاشت.

ژنرال امیر قلعه نوعی

ژنرال امیر قلعه نوعی بعضی روزها تیمش خوب بازی میکند. روزهایی که تیم ژنرال قلعه نوعی خوب بازی میکند آنوقت شما میتوانید بدانید که در زمین تیم ژنرال امیر فلعه نوعی دارد بازی میکند. ژنرال امیر قلعه نوعی بعضی روزها تیمش بد بازی میکند و در روزهایی که تیمش بد بازی میکند او واقعا نگران بد بازی کردن تیمش است. ژنرال امیر قلعه نوعی معمولا هیچوقت خودش را از تیمش حذف نمیکند و به قضایا همیشه جور دیگری نگاه میکند. جوری که معمولا برای او در زندگی جواب میدهد و حتما ژنرال امیر قلعه نوعی از آن آدمهایی است که باید در زندگی بیشتر رویش حساب شود.

رفیقای خنگم

ببین باورت نمیشه، من دوتا رفیق داشتم که به قدری خنگ بودن که با هم ازدواج کردن، میدونی چرا؟ چون با هم ازدواج کردن، چون هیچکدومشون به درد ازدواج کردن نمیخورد. چون هردوشون به قدری خنگ بودن که بدون من نمیتونستن زندگی کنن. میدونی چرا؟ چون بعدش طلاق گرفتن. میدونی چرا؟ چون بعد طلاق هیچکدومشون نمیتونستن منو فراموش کنن. میدونی چرا؟ چون هنوز از هر جفتشون بدم میاد. باور کن هنوز هم اگه این وبلاگو بخونن و ناراحت بشن بدم میاد. میدونی چرا؟ چون اصلا بدم میاد که به من فکر میکنن. میدونی چرا؟ چون من از زندگی بدم میاد به خاطر اینا. میدونی چرا؟ چون چیزایی که اینا تو زندگی ذهن خودشونو باهاش مشغول میکنن به سادگی با بازی یه قل دو قل هم بدست میاد. البته این تنها رفیقای من نبودن که به علت حضور همزمان در بازی مافیا از هم طلاق گرفتن. میدونی چرا؟ چون یکیشون پلیس شده بود یکیشون مافیا و هیچکدوم هرگز نمیتونستن باور کنن اونیکی عجب آدم پستیه که پیروزیش تو بازی باید به قیمت شکست اونیکی تموم بشه و اونی که پلیس بود باور نمیتونست بکنه که همسرش تا چه حد آدم قالتاقیه و تا چه اندازه اعتمادش بهش توی زندگی اشتباه بوده. بعضی وقتا هم با بعضیا شرط بستم که همسرشون توی بازی مافیاس ولی باور نکردن و خیال کردن که حتما من مافیام که همچین رفتاری ازم سر زده. اما اونطوری نبود و دست بر قضا من پلیس از آب در اومدم و همسشون مافیا از آب در اومد. میدونی چرا؟ چون من از خنگی همه اینا بدم میاد. از خودم بدم میاد که اونقد تو زندگی خنگ نیستم. از همه چی بدم میاد.

رفیقی داشتیم!

رفیقی که چه عرض کنم، رفقایی داشتیم، هر وقت اوضاع به کام بود فرعونو میذاشتن جیب بغل، هر وقت مشکل براشون پیش میومد سریع بجه مناطق محروم و جنگ زده میشدن///

ثواب حرام

اخیرا در دنیا بارها دیده شد که عده ای از ثواب کردن دیگران ناراضیند و ثواب کردن دیگران را مانعی برای ثواب کردن خویش میبینند. این عده یا معنی ثواب را درست فهمیدند، یا ثواب کلا کشک بود یا یه چیز دیگه...

بارها دیده شد که تندروهای مذهبی در دنیا قدرت گرفت ترور کرد خرابکاری کرد، نمونه اش همین مدرسه در پاکستان احتمالا به این دلیل که عده ای آنقدر همین حالا پیشرفت کرده اند که دیگر نیازی به نسل آینده نیست و باید همه را کشت. در کدام اسلامی کشتن آدم نابالغ که حتی به سن تکلیف نرسیده جایز شمرده شده، که حالا همین طالبان مورد قبول نسبی جامعه منتسب به مسلمین در دنیاست؟

پیام من به ملکه انگلیس

ننه جان یا نکش، یا نده، یا نگیر، یا منم بگیر بکش خلاصم کن...

در باب عر زدن و ناراحنی

لطفا بجای عر زدن و ناراحنی باید کار بهتری در دنیا کرد و گرنه که زرشک///

روند مذاکرات هسته ای با آمریکا

روند مذاکرات هسته ای با آمریکا و نزدیکی دو ملت با هم به جایی رسید که چند چلوکبابی جدید در آمریکا تاسیس شد و حتی چند ایرانی با چند آمریکایی پیام صلح و دوستی عکس گرفتند. لطفا به مشروح اخبار توجه کنید.

غولی

اینقد غولم، اینقد غولم، اینقد غولم که دیگه غولی زده زیر دلم...

فامیل دور

آقای مجری، یه درایی هست تو زندگی، یه درایی هست، باید بست واسه همیشه بسته نگه داشت. آره آقای مجری.

قال بنی اسراییل

اول که مربیه باز الکی گیر بنی اسراییلی داد. بعد که خواستم از طریق مسوول باشگاه پلیسو خبر کنم مسوول باشگاه شدیدا بر افروخته شد. بعدش حسابی با مسوول باشگاه بحثم شد و معلوم شد که اصلا توی دنیا نون و نمکمو نخورده. منم حسابی از خجالتش در اومدم و عضویتم و لغو کردم. بعدش هم تصمیم گرفتم بهشون اعلام کنم از این به بعد سرنوشتشونو به مربی باشگاه واگذار میکنم. مسلما همون چیزی که لیاقتشو دارن.

آهای آهای

من تو اتاق نشستم و داره صدا از تلویزیون میاد که آهای آهای کسی ندید، کسی ندید! بعد یک لحظه شک میکنم که نکنه کسی داره واقعا صحبت میکنه بعد یادم میفته که دیگه کسی تو دنیا آهای آهای صحبت نمیکنه پس حتما صدای تلویزیونه.

زندان

باور کن جناب سروان، من هیچ کار غیر قانونی نکردم. من فقط از ظرفیت های قانونی استفاده کردم...

با کت زنجیر زدن

با کت زنجیر زدن به قدری زندگی منو تکون داد که هرگز نمیتونم باور کنم...

خوب گوشاتو باز کن

ببین، تو اگه خودتو به جای یه ایرانی یه ایتالیایی فرض کنی خیلی بعیده مشکل خاصی توی زندگیت اتفاق بیفته. اما برعکس، اگه خودتو به جای یه ایتالیایی یه ایرانی فرض کنی مسلما خیلی مشکلات زیادی ممکنه توی زندگیت پیش بیاد. پس بهتره خودتو کاملا یه ایتالیایی فرض کنی.

گزارش مسابقه اتومبیلرانی(Q2)

از ابتدا حرکت خودشو آغاز میکنه. سر پیچ خودشو پیدا میکنه. فرمونو به طرز مناسبی در دست گرفته. کمربند و کلاه کاسکت خودشو قبلا بسته. خودشو در موقعیتی قرار میده که اگه اول نشه چپ میکنه. از اون موقعیت موقتا خارج میشه. باز به اون موقعیت برمیگرده. باز خارج میشه. باز به اون موقعیت برمیگرده. باز خارج میشه. در موقعیت دیگه ای قرار میگیره. برای قهرمانی خودشو آماده میکنه. با وجود برخورد با چند ماشین دیگه سر پیچ خودشو نجات میده. چند پیچ دیگه میزنه. ترمزش دود میکنه. از زیرگذر عبور میکنه. ماشین عقبی به شدت پشت سر میمونه. و حالا در رتبه دوم قرار میگیره. ماشین جلویی رو میبینه. با جدول میله ای کنار جاده برخورد میکنه. سر پیچ در حسرت جا گذاشتن ماشین جلویی خودشو پرپر میکنه. سر زیرگدر چندین بار در چم و خم جاده لیز میخوره. خودشو نزدیک میکنه. با ماشین جلویی برخورد میکنه. با کمال پررویی خودشو نرسیده به خط پایان اول میکنه. و از خط پایان عبور میکنه.

I am sorry Mama
I never meant to heart you
I never meant to make you cry
but tonight
I am cleaning up my closet...

سوشا مکانی

من عاشق اینم که سوشا مکانی اومد مثل تونی کروز توپو فر بده نشد، ضمنا کوکا اصلا غصه اشو نخور. من خودم گواردیولا رو برات بردم...

جمبوری اسلامی

ای جمبوری اسلامی، ای که تنبونتو خودت نمیتونی بکشی بالا. آمریکا اونقد تو دنیا موفق نشد که تو ادعا میکنی...


احساس میکنم هیکلم همینطور داره رشد میکنه.

صد سال در اندوه سیاست

کل زندگی آنقدر نیست که بخواهم در دنیا کاری کنم. یا کاری درست و حسابی کنم.

+ برگرفته از کتاب صد سال در اندوه سیاست نوشته گلسرخی گرایلی

روش منفجر کردن کره زمین

یک شیار نسوز را تا حد ممکن در زمین فرو کنید. توجه کنید که قطر شیار به حدی باشد که یک بمب اتم به سادگی از آن عبور کند. شیار را به حد کافی فشار داده تا به مرکز کره زمین برسد. بمب اتم را با نخی به اندازه کافی طولانی از درون شیار به سمت مرکز کره زمین هدایت کنید (با کمک نیروی جاذبه). از یک فشار دهنده بی سیم استفاده کرده و بمب اتم را در مرکز کره زمین منفجر کنید.

همون آش و همون کاسه

آش. کاسه، و همانا ایشان ایمان نمی آوردند تا ایشان را ضربه فنی کرد. و سپس بعد از ضربه فنی ایشان گفتند حال آنکه به تو ایمان نمی آوریم چون تو ما را ضربه فنی کرده ای. و ما کسی را میشناسیم که تو را ضربه فنی کند. سپس ایشان کسی را پیدا کردند و او نیز کسی را پیدا کرد و او کسی که ایشان پیدا کرده بودند ضربه فنی کرد. و هنوز ایمان نمی آورند و همون آش و همون کاسه.