بلایا

به دلیل جلوگیری از بلایای طبیعی، زلزله، انواع سوختگی، ...

بلایا

به دلیل جلوگیری از بلایای طبیعی، زلزله، انواع سوختگی، ...

My Life

It's just that I have a personal museum and I care too much about this museum. I donated some objects to others to show my respect in the strangest way. I gave some tennis balls to people who must be confused about them and I worked too hard to dictate my personal single conspiracy to the world!

مجموعه پایتخت

مجموعه پایتخت واقعا عمیقه!

ماجرای خیانت اخیر به تیراختور

شرایط دیگه داره واقعا پیچیده میشه، کم کم داره احساس سپاهان بهم دست میده...

دلیل آخوند شدن ملت

دلیل آخوند شدن ملت این است که همانطور که همه میبینند، من با اینهمه استعداد به قدرت خاصی نرسیدم. شاید من هم باید همه کارم را رها کنم و بروم آخوند بشوم اگر واقعا دنبال چنان ابعادی از زندگی هستم اما به هر حال کشور ما هم کمی عجیب است شاید مثل واتیکان یا همچون چیزی اما غیر از واتیکان واقعا مشابه دیگری برای کشور ما وجود ندارد.

امام حسین

ادای دوباره احترام به امام حسین و اهمیتش در زندگی ما و نسل ما و نکته قابل عرض خاصی فعلا باقی نمیمونه. تا آینده که باز یه چیزی بنویسم یا خودم واسه خودم بنویسم یا کلا بیخیال شم برم دنبال موسیقی یا برم صبح تا شب رو پشت بوم کفتر بازی، یا برم جنوب دنبال ماهیگیری یا برم شمال که خیلی بعیده برم شمال. احتمالا باید رفت جنوب. دفعه بعدی یا از جنوب باهاتون تماس میگیرم، یا از خونمون، یا اصلا تماس نمیگیرم. در پناه حق پیروز باشید.

نظر فیبی درباره خاتمی

فیبی به گذشته و هویت و شخصیت خودش افتخار میکنه و نیازی نمیبینه خاتمی بخواد کل هیکلشو اصلاح کنه!

مزخرف حیا کن، تیم ملیو رها کن...

اسم جدید

توی سریال فرندز فیبی تازه میفهمه که میتونه اسمشو به هر چی که دلش بخواد تغییر بده و اسمشو میپرسن میگه: مای نیم ایز جولیانو فالانژی!

ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد....

نظر آینده من در مورد خاتمی

اگر پست های قبلی رو با دقت خونده بودید میدونستید که نظر من همینطور تا آخر عمر درباره خاتمی بد هست. و نیازی نبود این پست رو بخونید.

ماجرای کودتای اخیر کانادا

میگه چرا از کانادا برگشتی ایران؟ میگم تو کانادا کودتا شد دیگه نمیتونستم بمونم اونجا. میگه پس چرا تو اخبار نگفتن؟ میگم ببین من خودم به اخبار نگفتم نمیخواستم کسی چیزی بفهمه! میگه مگه تو تو کانادا کودتا کرده بودی؟ میگم نه، ببین کانادا یه جوریه که انگار همیشه توش داره کودتا میشه. احتمالا به خاطر اینکه خیلی آدم خارجی اونجا زیاده. میگه مگه کودتا رو نباید به نفع آدمهای داخلی بکنن و نه آدمهای خارجی؟ میگم ببین من نمیدونم، تو کانادا نه آدمهای داخلی میدونن باید چکار کنن و نه آدمهای خارجی. فقط یه عده خاصی میدونن باید چکار کنن. اونهایی که همه چیزو از بیرون نگاه میکنن و نه از درون. چون این اون چیزیه که اونها بیشتر از همه چیز توی کشورشون نیاز دارن.

ماجرای اسلحه موتوری و شاهین

با شاهین داشتیم میرفتیم، گفتم شاهین، حواستو جمع کن این یارو داره اسلحه موتوریشو روشن میکنه. شاهین گفت چی؟ اسلحه موتوری؟ یارو اسلحه موتوری رو روشن کرد و شروع کرد به تیرتندازی. چند تا تیر خورد به شاهین! من پیش خودم گفتم، تقصیر خودش بود، من که زودتر بهش گفتم اسلحه موتوری...

احادیث نبوی

پیامبر اکرم (ص) فرمودند به دنبال علم بروید ولو اینکه در چین باشد!

رپ فارسی

به نظر من و با توجه به صحبتهایی که با برخی صاحب نظران رپ فارسی به طور خیلی خیلی محرمانه برگزار کردم. میگن که علی قاف دیگه بر طبق مولفه های رپ فارسی هیچکس رو ضایع کرده...

استندآپ کمدی

برای بار اول دقت کردم یه برنامه استندآپ کمدی جدی به زبان فارسی اجرا شد. چیزی که مسلما با زبان و فرهنگ ما جور در میاد. البته قبلا ماهی صفت و ایشیمبالا هم کارهای مشابهی میکردند.

نظر من درباره اسلام

اسلام شتریه که در خونه همه میخوابه...

مشروح اخبار

به خبری که همینک توسط همکارانمان به دستم رسید توجه کنید. دهن استکبار جهانی سرویس شد. به گزارش همکارانمان اگرچه سرویس کردن دهن استکبار جهانی مدت زمان زیادی را از دست اندرکاران و مسوولین گرفت! در نهایت استکبار جهانی دهنش سرویس شد. مردم گرانقدرمان اگر توقع دیگری از مسوولین دارند، پیشنهادات خود را به آدرس چهل و نه چهل و نه پنجاه و سه، ساختمان الوند، جنب جگرکی زین العابدین، ارسال نمایید.

بیشعوری

خیلی خب باشه، تو دیگه از این به بعد خیلی بیشعوری، اما اینکه چیز جدیدی نیست، من از بچگی به بیشعوری تو عادت دارم.

هیکل میکل میزوون

هیکل خودمو که توی آینه نگاه میکنم، مطمئن میشم که من همیشه تئوریم خوب بود اما پس از اتمام دوره کامل تئوری و با رعایت تمامی جوانب عملی تا حد ممکن، در کار عملی هم تئوریمو اثبات کردم!

نظر فعلی من در مورد خاتمی

هیچکدام از چیزهایی که گفتم هرگز دلیل نمیشوند که من از خاتمی خوشم بیاد. من هنوز هم از خاتمی بدم میاد و دلم میخواد همینطور تا آخر عمر هر روز بیشتر از دیروز از خاتمی بدم بیاد و این هم اصلا دلیل نمیشه که من قراره یه زمانی از خاتمی خوشم بیاد. من از خاتمی اصلا خوشم نمیاد و این مسلما در آینده تغییری نخواهد کرد و من هنوز از خاتمی خوشم نخواهد آمد...

سرگذشت بشر

سرگذشت بشر آنچنان پیچیده است که نتوان باور کرد. انگار شاخه ای در خودش شاخه هایش را چنان تنیده باشد که نتوان جای دیگری اثری از وجودش را پیدا کرد...

باشه، خودت خواستی

باشه خب، اگه یادت بیاد خودت خواسته بودی خیلی کارها رو انجام بدی و به خاطر انجام ندادنشون هم زندگی خودتو جهنم کرده بودی و هم زندگی بقیه رو. هیچوقت هم نمیتونستی پیش خودت باور کنی که ممکنه تو مقصر تمامی مشکلات خودت باشی. مشکلاتی که هیچ دلیل قانع کننده ای برای وجودشون نمیتونی پیدا کنی و خیال میکنی اگه فقط خودت توی زندگی خودت بودی میتونستی برای خودت خیلی کارها بکنی. اما باز حوصله ات سر میرفت و باز دوباره راه حل دیگه ای برای حل مشکلت نمیتونستی پیدا کنی. پیش خودت هم هیچوقت فکر نمیکردی اگه با یه راکت پینگ پنگ توپو بزنی به دیوار و دوباره پس بگیری شاید کلا زندگی تو هم به نوعی عوض بشه. بدون اینکه مثل دفعه قبلی هزینه هنگفتی رو از سرمایه ات از دست داده باشی. هرگز از اون آدمهای لوسی نبودی که برای همه کارهای لوسشون دلیل هم داشتن. حالا هم نمیتونی تحمل کنی که باز دوباره همون آدمهای لوس حتی از دیروز هم لوس تر شدن و نمیشه کاریشون کرد! بذار بهت بگم، تو اگه میخوای موفق بشی تنها راه موفقیتت اینه که یک کار خارق العاده بکنی. اما خب کار خارق العاده هم مثل سایر کارها زیادی لوسه و تو مجبوری به این خاطر توی زندگیت دنبال یه چیز دیگه بگردی. تازه ما خودمون هم که همه کارامون لوسه تورو به تازگی شناختیم. به این نتیجه رسیدیم که تو کاملا به ضرر ما نیستی و جا داره ضررهای تورو کمی با دقت بیشتر بررسی کنیم. حالا هم حتما پیش خودت فکر میکنی من آخرین آدمی هستم که تو زندگیت زنده دیدی و احساس میکنی دیگه وقتشه که از درون بترکی مثل یه سوپور محله. اما سوپور محله در مورد تو نظرات دیگه ای داره که من فقط از بخشی از اون نظرات مطلعم!

از گرانی شاس من در شاس دیگر گم شده است

عاقبت کاری بجز تدبیر حق در کار نیست

شهر زاپاتا

اهالی شهر زاپاتا برای اینکه شهرشان به اندازه نامش زاپاتا جذاب نبود تصمیم گرفتند همه چیز را در زندگیشان تغییر دهند. پیش خودشان کاملا مطمئن بودند که با یک ترفند ساده میتوانند زندگیشان را تمام و کمال عوض کنند و برای همیشه خودشان را از شر مشکلاتشان برهانند. همین شد که تصمیم گرفتند خانه هایشان را با هم عوض کنند. کلیدهای یکدیگر را گرفتند و هر روز از خانه دیگری بیرون آمدند و شب دوباره باز به خانه دیگری رفتند و آنجا خوابیدند. اوایلش حس غریبی داشتند که انگار به خانه خودشان نرفته اند و به خانه دیگری رفته اند. پیش خودشان فکر کردند که حتما این شرایط گذرا خواهد بود و در آینده نزدیک زندگی کاملا جدیدی را تجربه خواهند کرد. بعد از گذشت چند روز هر وقت یکدیگر را میدیدند و میخواستند از یکدیگر خداحافظی کنند طوری به هم نگاه میکردند و پیش خودشان فکر میکردند که انگار دارند به خانه دیگری میروند. به واسطه تمامی چیزهایی که از دیگری فهمیده بودند به رازهایی پی برده بودند که به گذشته دیگری مربوط میشد. و اینچنین بود که شهر زاپاتا جذابیتش تغییر نکرد و تنها به شهری تبدیل شد که در آن همه مردم شهر در خانه دیگری زندگی میکردند. بارها پیش خودشان وسوسه شدند که خانه هایشان را به حالت اول برگردانند اما هر بار به دلیلی که تصمیم گرفته بودند تمام زندگیشان را برای همیشه عوض کنند از این کار چشم پوشیده بودند و تا پایان عمر در خانه دیگری زندگی کرده بودند.

کله مودار

آخر سر یه روز با کله مودار میام هیکل میگیرم طوری که تمام ماهیچه هام معلوم باشه. هنوز نه تمام موهام در اومده، نه تمام ماهیچه هام معلومه...

زنده باد، مرده باد

اصلا فکر نمیکنم آدمها یا جوامع هرگز به خاطر زنده باد یا مرده باد گفتن سود کرده باشند.

برفهای کلیمانجارو

در سنین نوجوانی یه مجموعه کتاب بود که اکثر کتاباشو خونده بودم ولی یکیش بود که گیر نمیومد "برفهای کلیمانجارو"، یه کتاب دیگش رو هم که پیرمرد و دریا بود فقط یه مقداریشو خوندم و اصلا نتونستم تا آخر کتابو تحمل کنم. به خاطر همین هم خودمو همیشه خطاکار میبینم. اما برفهای کلیمانجارو رو بعدا خوندم و اصلا مناسب آدمهای سن نوجوانی نبود. احتمالا مناسب آدمهای سن من بود. اینقدر هم واقعی دردناک بود که احساس کردم ما ایرانیها واقعا یا نرفتیم تو زندگی پوز اونایی رو که اونجوری ترکوندن بزنیم، یا اونایی که رفتن اونجوری ترکوندن در خاطرمون نموندن و از حافظه مون پاک کردیم، احتمالا شاید چون آدمهای خطرناک و بدی بودن...

پیام من به رییس دانشکده سابقم در کانادا

خیلی خب باشه پررو بازیو تو زندگی تو به من یاد دادی، اما منم خیلی وقتا تو پرررو بازی هم به درد تو خوردم و هم به تو کمک کردم.

جوراب پاپوشیان

ضمنا در مورد جوراب پاپوشیان باید بگم که اون ایده تجاری من هست برای پولدار شدن که تولید جورابهای زرقی برقی و لنگه به لنگه برای کودکان هست...

جنگجویان لیانشانپو!

هر کشوری یک سری اسطوره و افسانه داره که فارغ از دین، مذهب و همه چیز میشه بهشون اهمیت داد. مثلا جنگجویان لیانشانپو که علیه ظلم مبارزه میکردن رو تلویزیون ایران هم سریالشو نشون داده بود. سریالش هم چینی بود و خود چینی ها هم باهاش حال کرده بودن. من خودم یکبار از یک دوست چینی درباره لیانشانپو سوال کردم و گفت در چین سه افسانه اصلی هست که خیلی بهشون اعتقاد زیاده و جنگجویان لیانشانپو یکی از اون سه تا هست.

جوراب پاپوشیان

این خانوم همکار ما همچین چپ چپ به آستین کت من نگاه کرد که مطمئنم یه روز وقتی رفتیم تو اتاق و کسی اون دوروبر نیست یه بشکاف برمیداره آستین کت منو پاره میکنه. بشکاف رو هم از قبل میذاره توی کشو که هر وقت فرصت گیر آورد اون کارو بکنه. این دقیقا همون اتفاقیه که در مورد اون یکی کاپشنم که دیگه اینقدر پوشیده بودم رفته بود رو مغزش رخ داد. اینبار هم کاملا مشخص بود که از کت چروک خوشش نمیاد و اخطارش از دفعه قبلی جدی تر هم بود. جالبش اینه که نه تنها با اظهار پشیمانی اعتراف نمیکرد بلکه داشت تهدید هم میکرد...

هیکل میکل میزوون

هیکلمو که از دور تو آینه نگاه میکنم خیلی بهتر به نظر میاد تا وقتی که از نزدیک تو آینه نگاه میکنم. اینه که یادم میفته میگن آواز دهل شنیدن از دور خوش است! یا شاید هم یه چیز دیگه!

یادآوری

یک یادآوری ساده هم بکنم، که من قبلا خودم عرض کردم طبق نظریه مولانا من با لوییس سی کی به وحدت رسیدم. بخصوص برخی حالاتمون که خیلی به هم شبیهه. شدیدا هم توصیه کردم که لوییس سی کی و شهرام شبپره با هم یه برنامه مشترک برگزار کنن. حالا ملت خودشون گوش نمیدن تقصیر من چیه؟

بیرادر من خوایر من

بیرادر من، خوایر من، شوما ویقیعا یو ایس و شیکس دیدی، این چه حیرفیه؟