بلایا

به دلیل جلوگیری از بلایای طبیعی، زلزله، انواع سوختگی، ...

بلایا

به دلیل جلوگیری از بلایای طبیعی، زلزله، انواع سوختگی، ...

رفیقای خنگم

ببین باورت نمیشه، من دوتا رفیق داشتم که به قدری خنگ بودن که با هم ازدواج کردن، میدونی چرا؟ چون با هم ازدواج کردن، چون هیچکدومشون به درد ازدواج کردن نمیخورد. چون هردوشون به قدری خنگ بودن که بدون من نمیتونستن زندگی کنن. میدونی چرا؟ چون بعدش طلاق گرفتن. میدونی چرا؟ چون بعد طلاق هیچکدومشون نمیتونستن منو فراموش کنن. میدونی چرا؟ چون هنوز از هر جفتشون بدم میاد. باور کن هنوز هم اگه این وبلاگو بخونن و ناراحت بشن بدم میاد. میدونی چرا؟ چون اصلا بدم میاد که به من فکر میکنن. میدونی چرا؟ چون من از زندگی بدم میاد به خاطر اینا. میدونی چرا؟ چون چیزایی که اینا تو زندگی ذهن خودشونو باهاش مشغول میکنن به سادگی با بازی یه قل دو قل هم بدست میاد. البته این تنها رفیقای من نبودن که به علت حضور همزمان در بازی مافیا از هم طلاق گرفتن. میدونی چرا؟ چون یکیشون پلیس شده بود یکیشون مافیا و هیچکدوم هرگز نمیتونستن باور کنن اونیکی عجب آدم پستیه که پیروزیش تو بازی باید به قیمت شکست اونیکی تموم بشه و اونی که پلیس بود باور نمیتونست بکنه که همسرش تا چه حد آدم قالتاقیه و تا چه اندازه اعتمادش بهش توی زندگی اشتباه بوده. بعضی وقتا هم با بعضیا شرط بستم که همسرشون توی بازی مافیاس ولی باور نکردن و خیال کردن که حتما من مافیام که همچین رفتاری ازم سر زده. اما اونطوری نبود و دست بر قضا من پلیس از آب در اومدم و همسشون مافیا از آب در اومد. میدونی چرا؟ چون من از خنگی همه اینا بدم میاد. از خودم بدم میاد که اونقد تو زندگی خنگ نیستم. از همه چی بدم میاد.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.