بلایا

به دلیل جلوگیری از بلایای طبیعی، زلزله، انواع سوختگی، ...

بلایا

به دلیل جلوگیری از بلایای طبیعی، زلزله، انواع سوختگی، ...

آگهی استخدام

شرکت فلان گستر نیک سیما در زمینه های تخصصی زیر استخدام میکند:


+ کارگر بیل زن

+ کارگر فرغون بر

+ کارگر آجر پرت کن

+ راننده کامیون

+ کارگر ملات ساز

+ کارگر دیوار چین

+ کارگر طراحی نقشه ساختمان

+ کارگر معمار با حداقل لیسانس معماری از دانشگاههای معتبر سراسری کشور

+ کارگر جاده بند

+ کارگر سنگ بر

+ کارگر موزاییک کار

+ کارگر ماله کش

+ کارگر شاغول باز

+ کارگر مته زن

+ کارگر لوله کش

+ کارگر شیشه بر

+ کارگر در و پنجره

+ کارگر عادی

+ کارگر تخصصی

+ کارگر متوسط

+ کارگر پیشرفته

+ کارگر اخمو

+ کارگر شوخ طبع

+ کارگر با ادب

+ کارگر بی ادب


لازم به ذکر است تمامی متقاضیان میتوانند مدارک خود را به آدرس دبلیو دبلیو دبلیو فلان گستر دات آی آر ارسال نمایند. در صورت هرگونه ارتباط مستقیم یا غیر مستقیم بی واسطه یا با واسطه با خاتمی مدارک مربوطه خودبخود از پروسه بررسی خارج شده و تحویل مراجع قضایی خواهد شد.

زنان مستهجن خارجی در سریالهای شبانه کانال دو

صوببکیر آگای تکم، آک بیبکشید! صوببکیر آگای کاتم، راستی! به تکم، آگای کاتم، من کودم کذبالله کیلی دوست داشت. من کودم با آگای کذبالله صحبت کرد. آگای کذبالله چیزی نفهمید. ولی آگای کذبالله فیلفیل دولمه تو اوملیت کیلی دوست داشت. کودش کول داده که حتما مشکلتونو حل میکنه!

بییییییییییب بیییییییییببببببببب.....

مسافرین محترم، سیستم ترمز دستی فعلا به علت فقدان روغنکاری اونطوری که باید گرپاج نمیکنه یه جور دیگه گریپاچ میکنه. خواهش میکنم ضمن حفظ خونسردی خود لطفا این خروج از تنگنا رو مطالعه کنید!

آی مرجی!

شیشده؟

یک دو سه

شیش سیخ کباب سیخی شیش زار

شیش سیخ کباب سیخی شیشی زار

شیش سیخ کلالب سیخی شیشزا

شیش پیخ....

خیشی پیش...

شیش خیش...

پیش خیش...

پیش...

خیش پیخ....

....

اینایی که یه جورایی رفتار میکنن که انگار مادر زاده نیست کسی رو که باهاشون حال نکنه مثلا مثل خاتمی، اینا مشکل اصلیشون اینه که بابا ننه شون خوب تربیتشون نکرده. اونا رو بیخیال شین. برین همون خروج از تنگنا رو بخونین. فعلا یه ترمز دستی. ضمنا دارم فعلا روی سیستم ترمز دستی کار میکنم که یه جورایی در آینده مستقل از وبلاگ کار کنه که البته فعلا فکر میکنم یه شیش ماهی کار داره. البته اگر عمری باقی باشه و ما در ادامه در خدمت شما باشیم. خودتون میدونید که، خاتمی خیلی آدم پستیه. آره خلاصه میگفتم یه وقتی خدای ناکرده به خوانندگان محترم این وبلاگ (البته غیر از خاتمی که اصلا مادرزادی محترم نیست) بر نخوره. دارم رو سیستم ترمز دستی کار میکنم. شاید شیش ماه شاید کمتر طول بکشه. فعلا داره یکم گریپاج میکنه. نمیدونم دیگه، این اوتول صاب مرده صرفا فقط به درد عمش میخوره. این وبلاگ هم که بیشتر شبیه این بینگولیا میمونه که آویزون کنی بغل آینه لااقل آدم دلش خوش باشه. داشتم میگفتم، اگه عمری باقی باشه انشالله سعی میکنم برای تعطیلات نوروز دیگه سیستم ترمز دستی از وبلاگ جدا شده باشه. خروج از تنگنا رو حتما بخونید. ذت زیاد. بد زیاد.

یه گفتار قدیمی هست که میگن با خوک نباید کشتی گرفت. با خوک اگه کشتی بگیری مثل خوک نجس میشی!

در روزنامه نیییییییسسسسست!

حسن خمینی باز تو روزنامه دنبال چی میگرده! باباجون پاتو بکش بیرون از سیاست.

نظر مداوم من در مورد صدام حسین

وقتی سه سالم بود، هواپیماهای عراقی بر فراز تهران بمب افکنی میکردند. هر وقت یاد آژیر قرمز میفتم به هفت جد و آباد صدام حسین فحش میدم!

پس از حوادث ناگواری که در طول مراسم حج رخ داد، از جمع کثیری از دوستانم درخواست میکنم که به مکه مراجعه کنند!

آن خطخطاط!

در انگلیس هم ساتمپهتون به مربی گری رونالد کومان سه گل به تیم سوانسی زده....

یک مجری توپولویی هم هست در صدا و سیما که خیلی بشاش مراسم رو برگزار میکنه. عینکی ریشدار. آره آره همون! ایشون هم اخیرا اینقدر توپولو شده که دیگه پیرهنشم تو شلوارش نمیتونه بذاره. یعنی وقتی کت هم میپوشه پیرهنشو میندازه رو شلوارش. ایشون هم به احتمال زیاد یا تا همین الان در عنبر ولایت ذوب شده یا به زودی زود در عنبر ولایت ذوب میشه!

این انقلاب بدون نام رازینی در هیچ کجای دنیا شناخته شده نیست. بدانید و دریابید که رازینی آن کسی است که این انقلاب به اون، به واسطه اون، اون....

دوستی داشتیم، به قدری به کد نویسی سی پلاس پلاس علاقه داشت که جلو قاضی اونقدر ملق بازی درآورد که در عنبر ولایت ذوب شد!

عجب رسمممیهههههههههههههههههههههه رسمممممممممممم زمونهههههههههههههههههههه... قصهههههههههههههههه باددددددددددددد ووووو برگگگگگگگگگگگ خزووووووووووووووونههههههههههههههه، مییییییرررررررررنننننننننننننننننننن آآآآآآآدمهاااااااااااااااااا، ازونااااااااااااااااااااااااااااا فقققققققققطططططططط، خاطرهههههههههههههااااااااااااشوووووووووون بجاااااااااااااااااا مییییییییییییممممممممممممووووووووووووووووونههههههههههه! مییییییییییییییییییررررررررررررررررررررررررننننننننننننننننننننننن آآآآآآآآآآآآآآآآآ.....

در پاسخ به اینهایی کهههههههههههههههههههه!

به عنوان چند مثال عینی از چت کردن میشه خاتمی رو مثال زد که چت کرده بود روی بعضی دانشجوها و اون دانشجوها هم خیلی حواسشون نبود که واقعا شاید لازم ندارن گلوشونو برای خاتمی پاره کنن بعدش هم بیفتن زندان بدبخت شن! اما به هر حال اینها چت میکردند روی این و اون، بعد طرف اعصابش به هم میریخت میرفت توی دانشگاه سر پله با میکروفن انجمن اسلامی داد و بیداد میکرد بعدش هم دستگیر میشد بعدش هم که دستگیر میشد کسی نمیرفت طرفو نجات بده یا حداقل کمک کنه یا حداقل به جوونی طرف رحم کنه!

ضمنا کافکا در کتاب مسخ یه صحبتهایی کرده و یه غلطای زیادی کرده که شما لازم نیست اصلا بخونید!

چت کردن به عنوان یکی از راههای کسب قدرت

یکی از راههای کسب قدرت که بالاخص در کشور ما خیلی زیاد استفاده میشه چت کردن هست! البته منظور چت کردن به معنی همون یاهو مسنجر و اونجور صحبتا نیست. نه اونجور صحبتا که ملت تو یاهو مسنجر و سایر مسنجرها و ایمیل و بقیه در ارتباط باشن باعث میشه که کل داده صحبتهای اونها و ایمیلهای اونها و شخصیت و هویت و نیات و سایر مسائل اونها مستقیما در اختیار اونجایی که اون مسنجر رو درست کرده مثلا آمریکا قرار بگیره چرا چون همه چیز ذخیره میشه در یک چیزی به نام دیتابیس که بعدا اونا میتونن بدون داشتن پسوورد اون شخص خاص هر حرفی طرف به این و اون گفته کاملا بدونن! خلاصه منظور چت کردن هست. یعنی به عنوان مثال چت کنیم روی یک چیز خیلی قوی. مثلا چت کنیم روی تیم بارسلونا و چون تیم بارسلونا خیلی قوی هست و مگر تیم بارسلونا سه سیز دیگری غیر از ما میتواند باشد ما حتما قوی بشیم. یا به عنوان مثال چت کنیم روی یک کشور دیگه. مثلا چت کنیم روی آلمان و بگیم چون آلمان سازنده بنز و بی ام دبلیو هست و ما هم خیلی توپیم و آلمان مگر سه سیز دیگری غیر از ما میتواند باشد قوی بشویم. یه نوع دیگر از چت کردن هم ممکن است که مثلا از نوع آلمانی! که اونا چون خیلی احمقن و چیزی هم حالیشون نیست و غیره و ذلک اونها بیان چت کنن روی ما که ما قویتر بشیم چرا؟ چون مگر سه سیز دیگری  میتواند؟

از داد و وداد آنهمه گفتند و نکردند... یارب چقدر فاصله دست و زبان است؟

اگه ارزش پول نیست پس ارزش چیه؟ ارزش خیلی از اون چیزایی که کسی با پول نمیتونه بدست بیاره! ببین عزیزم، پول که از روز اول روی کره زمین نبوده. پول رو در قسطنطنیه اختراع کردن. خیلی از چیزهایی که بدون پول یا با پول کم بدست میاد میتونه باعث کسب قدرت بشه. در ضمن اهرمهایی هم وجود داره که در صورت فقدان اسلحه میشه ازشون استفاده کرد!

ارزش پووووووووووووول داشت کم میشد تو مملکت تورم داشت میومد پایین! آخه این درسته؟

خخااااااااااااااااااااااااااااک بر سر کل کسایی که فکر میکنن قدرت دارن ولی قدرت ندارن. خااااااااااااااااااااااااااک!

زبل خان اینجا، زبل خان اونجا، زبل خان همه جا!

خب، درباره بدست آوردن قدرت! در مرحله اول یییییییییی آدمی که همیشه دنبال قدرت میگرده اما هیچوقت درست و حسابی موفق نشده مثل خاتمی رو گیر بیارید. بعد از گیر آوردن خاتمی چون طرف از قبل نصفه و نیمه نمیدونسته باید چکار کرد خیلی پایه است که باهاش همکاری کنید. بعد شروع کنید به فضولی و یه کلاغ چل کلاغ و انواع و اقسام کارهای چپ و چولی که منجر به قدرت گرفتن کس دیگری میشه. بعد برین طرفو گیر بیارین از طرف خاتمی سرشو زیر آب کنید که چی بعدا خاتمی بتونه اون قدرت یارو رو بتونه. دیگه سوالی چیزی میزی؟

قدرت یعنی چه؟

قدرت یعنی چه؟ قدرت چگونه بدست میاید؟ از کجا بدانیم قدرت هست یا نه؟ از کجا مطمئن شویم قدرت خیالی نیست؟ چگونه بتوانیم بدون آنکه ضرر کنیم به قدرت برسیم و بتوانیم از مزایای آن استفاده کنیم؟ چرا بدون قدرت نمیشود؟ چرا قدرت چیز بدی نیست؟ چرا قدرت شیطانی نیست؟ اینها همه سوالاتی است که تلاش میکنم در این وبلاگ در آینده پس آنکه یک سری چرت و پرت دیگه نوشتم و یا شاید لا به لای باقی چرت و پرت ها به آن پاسخ بدهم. پس نکته ای که توجه به آن خیلی مهم به نظر میرسد این است که ما باید بتوانیم قدرت را به رسمیت بشناسیم. قبول کنیم بدون قدرت هیچ جامعه ای به جایی نمیرسد. و در نهایت بتوانیم قبول کنیم که غیر از خاتمی در کائنات قدرت وجود دارد و غیره و ذلک.

در پاسخ به اینهایی که

پس در نهایت، در پاسخ به اینهایی که هی میگفتند: "شمبول مستونت کو؟ فکر زمستونت کو؟" باید پاسخ داد که: "شمبول مستون اصلا تضمین کننده چیزی نیست!" شمبول مستون نه تضمین کننده موفقیت است، نه تضمین کننده امنیت است، نه تضمین کننده سلامتی است و نه تضمین کننده چیز دیگر، اتاق فرمان هم از همون ابتدا نظرش همون بود که شمبول مستون به جای درست و درمانی از نظر شکلگیری پایه های قدرت سالم نمیرسد! و اتاق فرمان به نظر بنده درست میدانست و درست یاد گرفته بود و درست فکر میکرد....

در پاسخ به کسانی که هی سوال میپرسند پس اونها چی، البته اینم بگم که من خودم میدونم اونها چجوری در بحث شمبول مستون به توافق رسیدند، بگذریم! در پاسخ به کسانی که هی سوال میپرسند پس اونها چی باید بگم من صدهزار بار از کسانی پرسیدم که خیلی خب! شمبول مستونتون هست اما فکر زمستونتون نیست! چرا؟ همشون پاسخ دادند که ما فقط شمبول مستونیم نه چیز دیگه، حال و حوصله بحث هم با کسی نداشتند!

در پاسخ به اینهایی که

در پاسخ به اینهایی که دم به دم بر سر رخسار این و اون فریاد میزنند: شمبول مستونت کو؟ فکر زمستونت کو؟ باید بگویم که: شمبول مستونم نیست! اما فکر زمستونم هست! من یک اصلاح طلب نیستم. من یک اصلاح طلب نمیتوانم بود. لااقل تا زمانی که ننگی چون خاتمی را از میدان به در نکرده باشم حتی یک ثانیه نیز به اصلاحات و سیاست نخواهم اندیشید! هرگز به تجربه شکست خورده ای چون خاتمی که تنها بدنبال دیگ داغ بدبختی این و آن میگردد که اصلاحاتش را به همه دیکته کند تعلق نداشته و نخواهم داشت و تا آخر عمر هزینه رایی را که خاتمی داده ام و اشتباهی را که مرتکب شده ام خواهم پرداخت!

آیا من خاتمی هستم؟

خییییییییییییییییییییییررررررررررررررر! برای بار صدم عرض میکنم نه! برای بار دهم میفرمایم نههههههههههههههههههههههههه! من خاتمیییییییی نیستم! خاتمی صرفا شمبول مستونی است بر پایه شمبول خویشتن که انسی است با هیتلر چنان که جانش بدون هیتلر درآید! این خاتمی نیست! این صرفا تا نوک دماغ را نگاه کردن نیست! این شمبول مستون نیست! این چیز دیگری است! این چیز دیگری است!

اما سیاسیون فعلی چه؟

عده ای ممکن است سوال بپرسند که اما سیاسیون فعلی چه؟ بنده چگونه میتوانم بدون سیاست به جایی برسم؟ پاسخ ساده است. همینطوری که الان رسیدم! بنده اصلا علاقه ای ندارم با سیاسیون شاخ تو شاخ شوم. سیاسیون هم اگر دلشان بخواهد از طریق شمبول مستون (آی. ای. پرسپولیس) با اینجانب شاخ تو شاخ شوند به هر حال تبعاتش متوجه خودشون خواهد بود چون من که دنبال درگیری با کسی نیستم!

در مورد اتحاد

در مورد اتحاد! آیا من رای میدهم یا خیر؟ من به طور کلی آدمی هستم که از لحاظ نظری به این نتیجه رسیده ام که رای دادن کار بسیار بیهوده ای است. حالا خواه در ایران و خواه در هر جای دیگر دنیا! همانطور که میبینید من خیلی آدم عجیبی هستم! با چه کسانی میتوانم متحد باشم؟ با کسانی که بشناسم! مثلا اگر جند نفر از طرف گروه شمبول مستون پیش من بیایند و اصرار داشته باشند که بنده حتما باید با شمبول مستون متحد شوم بنده به آنها توجهی نخواهم کرد! اما اگر کسانی را بشناسم که بدانند چه کسانی هستند. بدانند چگونه هستند. بدانند چه اولویتهایی دارند و غیره و ذلک ممکن است پاسخ مثبت بدهم! سیاست در حال حاضر چه در ایران و چه در سایر جاهای دنیا بیشتر به روش شمبول مستون اداره میشود. مثلا عده ای یک شمبول مستون راه میاندازند و یک آدم چر و چتی که عقده قدرت طلبی دارد پیدا میکنند و به قدری جفنگیات در کنار هم میگذارند که آنها را موجه جلوه دهد. که این از نظر من درست نیست!

سوال من از همه؟

یک سوالی که من از همه دارم، اما! این هست که به عنوان مثال شما فرض کنید یک آدمهای حق طلب و آزادی خواهی به عنوان مثال همانند "ادوارد اسنودن" یا "ژولین آسانژ" که اصلا ایرانی هم نبودند و خارجی هم بودند و خیلی هم به همون علت توپ بودند چون ما که قاعدتا چشممون نباید بیشتر از نوک دماغمونو ببینه وگرنه خاتمی ضایع میشه! یک آدمهایی مثل اونها، چرا اونهمه سختی رو بر خودشون هموار کردند؟ چرا اون راه سخت رو برای زندگیشون برگزیدند؟ چه مشکلی در زندگی خودشون وجود داشت که ترجیح دادند نوع جدیدی از آدمیزاد باشند که علیه سیستم حکومتی زنگ زده دنیا بپاخاست؟ چرا؟ بجینید یکم جدی فکر کنید!

من چکار میکنم؟

سوال پرسیدن که در مواقع حوصله سر رفتگی من چکار میکنم؟ خب خیلی سوال خوبی هست! بنده در مواقع حوصله سر رفتگی یکی از این کارها رو میکنم: ورزش، تلویزیون تماشا کردن، اخبار خواندن، کتاب خواندن، چیز خواندن، چیز نوشتن. به طور کلی سعی میکنم حداقل یک سرنخی چیزی از یک نوع مساله ای حالا هرچی میخواد باشه، یک مساله ای از مسائل رایج دنیا رو دنبال کنم. این مسائل میتونه سیر فلسفی زندگی باشه. میتونه یک سری مسائل ورزشی باشه که به طور غیر مستقیم به همون سیر فلسفی زندگی مربوط میشه. میتونه توجه به معانی اشعار و موسیقی باشه. تلاش در جهت فهم این مطلب که چه شباهتهایی میان زندگی گذشتگان و مشاهیر زنده و غیر زنده و زندگی امروز وجود داشته. مسائلی از این قبیل! که بتونه در فهم هرچه بیشتر زندگی خودم به خودم کمک کنه. به عنوان مثال تلاش میکنم که احساس رضایت نسبی خودم رو از زندگی خودم افزایش بدم چون در اون حالت احتمالا کمتر هم احساس حوصله سر رفتگی میکنم. در اون حالت خواندن اخبار هم آنقدر حوصله سربر نخواهد بود. چرا؟ چون آدم اگر بتونه بره تو باغ و بفهمه تو اخبار هم چی به چی هست آنوقت یک جیز حوصله سربری مثل اخبار هم حتی برای آدم جذابیت بیشتری پیدا خواهد کرد!