بلایا

به دلیل جلوگیری از بلایای طبیعی، زلزله، انواع سوختگی، ...

بلایا

به دلیل جلوگیری از بلایای طبیعی، زلزله، انواع سوختگی، ...

ماجرای چیپس و پنیر خیالی




اول به سرزمین خیالی سفر کرد. بعد از رسیدن به سرزمین خیالی به سرعت یک بشقاب بزرگ چیپس و پنیر درست کرد و آنوقت هرچقدر دلش خواست چیپس و پنیر خورد بی آنکه حتی اندکی چاق شده باشد. کلی هم به این و آن پز داد که در سرزمین خیالی میتوان بدون چاق شدن کلی چیپس و پنیر خورد. بی آنکه پولی خرج کرده باشی یا چاق شده باشی و همه هنوز در سرزمین خیالی هم آنقدر بد از چیپس و پنیر خوردن میترسیدند و آنقدر بد به چیپس و پنیر خوردن او نگاه میکردند و هنوز غذاهای رژیمی برای لاغری میخوردند. فکر میکردند چیپس و پنیر خوردن از آنجا که کار نکوهیده ای است آدم نباید در سرزمین خیالی هم آن کارها را انجام دهد چون سرزمین خیالی هم به شدت شبیه واقعیت بود و هم به شدت قوانین خودش را داشت. مثلا در سرزمین خیالی همه چیز ممکن است بدون آنکه کسی خیلی تحت فشار قرار گرفته باشد و این حتما خیلی ناجور است! چون همه آنوقت خیلی پر توقع و بد بار می آیند. آنقدر پرتوقع و بد که جلوی چشم همه به خودشان اجازه بدهند چیپس و پنیر بخورند و این حتما چیزی بود که دکترهای عزیز لاغریشان را خیلی آزار میداد!

دکترها باور داشتند چیپس و پنیر خوردن در سرزمین خیالی از آنجا که اشتهای چیپس و پنیر خوردن آدم را بالا میبرد منجر به چیپس و پنیر خوردن در زندگی عادی میشود و آنوقت آدم کلی چاق میشود! دکترها در ابتدا معتقد بودند باید به شدت آنگونه روحیات همه را کنترل کرد که دیگر حتی جرات نکنند در سرزمین خیالی هم چیپس و پنیر بخورند. اما این در انتها منجر به لاغری بیش از حد همه شد و دکتر ها دیگر نمیتوانستند از بابت ویزیت بیماران چاق درآمدی کسب کنند. این شد که دکترها به کشف تازه ای رسیدند. همه باید در سرزمین خیالی چیپس و پنیر میخوردند چون اگر در دنیا چیپس و پنیر بخورند خیلی چاق میشوند و دکترها در مطالعاتشان وارد فاز جدیدی شده بودند. چیپس و پنیر خوردن در سرزمین خیالی! همان کاری لج همه را در می آورد!

کشف تازه دکترها باعث شد که همه به صورت بی رویه ای به خوردن چیپس و پنیر در سرزمین خیالی بپردازند. در ابتدا همه دچار برخی اختلالات روانی شدند چون نمیتوانستند در سرزمین خیالی به چیزی غیر از چیپس و پنیر فکر کنند و این برایشان دغدغه شده بود که حتما چیپس و پنیر باید اهمیت خیلی خاصی داشته باشد که نمیتوانستند از آن چشم پوشی کنند. بعضی از آنها که خیلی هوس چیپس و پنیر کرده بودند آنقدر هم در دنیا چیپس و پنیر خوردند که کلی چاق شدند و این کسب و کار دکترها را اندکی رونق بخشید. دکترها از همه بیماران چاق شنیدند که شخصی هست که آنقدر در عالم خیالی چیپس و پنیر میخورد که مه دلشان آب می افتد و این دلیل اصلی چاقی همه آنهاست چون آنها دیگر نمیتوانند جلوی چیپس و پنیر خورد خودشان را در دنیا بگیرند و آنوقت همه شان چاق میشوند بی آنکه متهم اصلی چیپس و پنیر خوری در عالم خیالی واقعا چاق شده باشد. این بود که همه و به ویژه دکترها را قانع کرد که حتما باید این شخص را پیدا کرده و در سرزمین خیالی چیپس و پنیر خوردن او را تماشا کنند. این میتوانست باعث شود دکترها هم جلوی بیمارانشان چیپس و پنیر بخوردند و بیمارها را متوجه کنند که چیپس و پنیر خوردن در دنیای خیالی خیلی هم کار بدی نیست و هم میتوانست اشتهای بیماران را افزایش داده و باعث چاقی بیشتر شده و درآمد دکترها را بیشتر کند.

دکترها همان کار را کردند و پس از آنکه او را شناختند آنقدر با او جلوی بیمارانشان در سرزمین خیالی چیپس و پنیر خوردند که بیمارانشان روز به روز بیشتر هوس چیپس و پنیر کرده و چاقتر شوند. بعد از مدتی بیماران احساس کردند که دکترها دارند به آنها خیانت میکنند و دکترها را نیز مجبور کردند تا با آنها چیپس و پنیر بخورند. آنها دکترها را تهدید کردند که چیپس و پنیر خوردن با بیماران به قدری امری ضروری است که اگر دکترها از آن امنتاع کنند آنوقت همه بیماران بدون توجه به سلامتی خود آنقدر چیپس و پنیر خواهند خورد تا از چاقی بترکند! دکترها که نمیتوانستند طبق عهد و پیمان پزشکی خود سلامتی جامعه را نادیده بگیرند شروع به خوردن چیپس و پنیر با بیماران خود در جلسات ویزیت کردند و با بیمارانشان همانطور چاقتر و چاقتر شدند و پس از مدتی دنیا کاملا به دو دسته تقسیم شد. دسته اکثریت همه آدمهای چاقی که از چیپس و پنیر خوردن در دنیای خیالی خسته شده بودند و دلشان میخواست در دنیا هم چیپس و پنیر بخورند و هم قرص های لاغری و دسته اقلیت آدمهای منفوری که بجز چیپس و پنیر خوردن در دنیای خیالی کاری نمیکردند. همان آدمهای منفوری که همه را من جمله دکترهای لاغری را به چاقی مفرط مبتلا کرده بودند اما خود کار دیگری نمیکردند. بالای سر همه خدا آن بالا نشسته بود و از بیچارگی همه آن آدمها داشت همه را شکست میداد. آن بالا نشسته بود و اکثریت چاقی را که از چاقی خود عذاب میکشیدند شکست میداد. آن بالا نشسته بود و اقلیت منفوری را که در دنیای خیالی چیپس و پنیر میخوردند بدجوری شکست میداد!
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.