یه زر نهایی هم بزنم قبل از ترمزدستی، که بدست آوردن قدرت اونطوری که اسپینوزا در کتابش نوشته شباهت بسیاری داره به پدیده ای مانند گذار از قرون وسطی به رنسانس با تکیه بر مبارزه عمیق و درونی مداوم و با زحمت بسیار. با تکیه بر علم و هنر و درک عمیق این مفاهیم. وقتی از علم صحبت میکنیم منظورمان علم به مفهومی عام است. فهمیدن رساله سیاسی اسپینوزا و فهمیدن هنر و فهمیدن رنسانس و حتی فهمیدن حافظ خود میتواند بسیار بیشتر از آنچه ظاهرپرستان در دنیا علم میپندارند به شیوه ای مفهومی علمی باشد. هیچ نوعی از علم را که در طول تاریخ انسان توانسته است استحکام بخشد نمیتوان نادیده گرفت. علوم انسانی هم بدیهتا علومی هستند که برای همه قابل دستیابی هستند. حال بگذریم که عده ای از همان علوم انسانی هم در راستای نهادینه کردن دیکتاتوری استفاده میکنند. تنها جامعه ای میتواند به سرانجام موفقی برسد که خود زانوی همت بالا زده و اقدام به فهم هرچه بیشتر زندگی و خداوند کند. جامعه ای که صرفا بخواهد با تکیه بر علم این و آن و با تکیه بر موفقیت این و آن و با تکیه بر موقعیت این و آن به جایی برسد جامعه نازلی است. همه آدمها حق یادگیری و فهمیدن دارند و همه آدمها از سوی خداوند جوهری دارند که بتوانند خویش را از بند نادانی، از بند جهالت، از بند بیشعوری، از بند دیکتاتوری، و از بند اجنه! به هر طریق ممکن رهایی بخشند. تنها چنان جامعه ای سزاوار آزادی است!