ضمنا امروز چون خیلی بیکارم بیشتر به بخش در روزنامه بود پرداختم. در روزنامه بود که نمایشگاه تابلو سه دختر افغان در تهران برگزار شد. خب من به عنوان یکی از خیل کثیر ایرانیهایی که خیلی چسان فسان نیستم و از طرفی خیل کثیری که در عین چسان فسان نبودن طالبان هم به ضررم هست یعنی از اون جماعتی نیستم که هم چسان فسانن هم طالبان به نفعشونه! من به عنوان آدمی که چسان فسان نیستم و طالبان هم به نفعم نیست معتقدم که کار خوبیه. بهتره ما به استعدادهای کشور همسایه خودمون احترام بذاریم به جای اینکه بخوایم نون بدبختی اونارو توی دنیا بخوریم.
در روزنامه بود که یک عده نماینده مجلس به پوشش عضو هیئت پارلمانی اروپا گیر دادن. به اروپا توصیه میکنم خودشون مراقب پوشش عضو پارلمانی خودشون باشن، بخصوص به اون علت که خودشون رای دادن تو دنیا که فیلان و فیلان به رسمیت شناخته بشه. اصلا بیخیال، حالا اروپا یه غلطی کرد خواست زیرآبی بره نشد. به اروپا توصیه میکنم هوای خودشو داشته باشه، وگرنه بی عرضه ای که اروپاییاس داعش تا همین چند روز دیگه پدر همشونو در میاره تو دنیا. ضمنا من هم در اون صورت مسوولیتی در قبال اروپا نخواهم داشت. اصلا کلا انگار مغزشون یکم تاب داره اروپاییا! من نمیدونم چی خیال کردن با چادر نمیان ایران. آقای عزیز، خانوم عزیز، خجالت بکش! شما که اونهمه پیرو امام راحل هستی، چرا بدون چادر میای ایران؟ چرا تو اروپا چادر سر نمیکنی؟ ای خاک وچوک!
خیلی خب دیگه. در روزنامه بود برای چندین مدت یعنی چند ماه که در چند جای دنیا چپگراها به موفقیت های قابل توجهی دست یافتند. اول اینکه در یونان ترکوندن. بعد در اسپانیا شاخ شدند. و حالا هم در روزنامه بود که در ترکیه پوز اردوغان رو زدند. البته باید در چه سطحی به قدرت این چپ گراها در حال حاضر نگاه کرد؟ در همون حدی که پوزه یک عده رو به خاک مالیدن. مثلا اسلامگراهای ترکیه به قدری از قبل ضایع بودن که تا اردوغان پاشو گذاشت توی مصر و شروع کرد به اراجیف گفتن، به سرعت تو مصر کودتا شد و اخوان المسلمین ضایع شد. حالا بیخیال، حال ندارم بحث کنم درباره اخوان المسلمین. اما ظهور چپ گرایی در دنیا به چه علت هست؟ معمولا وقتی مزخرف تو حکومتها بیش از حد بشه و غیر قابل توجه بشه آدمها رو میارن به چپ گرایی. یعنی چون نمیشه مثل آدم حرف زد و چرت و پرت به قدری زیاد شده که ارزش سخنرانی ها و بیانیه های سیاسی هم حتی زیر سوال رفته، آدمها یه جوری زندگی میکنن که احتمالا صد در صد خودشون به اون جور زندگی کردن اعتقاد راسخی ندارن. فقط به عقاید خودشون اعتقاد راسخی دارن و تلاش میکنن با استفاده از ظرفیت های موجود خودشون رو در دنیا موفق کنن! این کلا رویکرد متداولی هست که البته یه عده به اون ایراد هم میگیرن مثل همه اونایی که از بغل ننه شون قهر کردن رفتن اصلاح طلب شدن. ظهور چپ گراها به طور طبیعی قدرت کمونیست رو هم در دنیا افزایش میده. یعنی کمونیست خودش از ابتدا یه جورایی چپ بوده! چرا؟ چون ملت از همون اول به جای اینکه برن دنبال خوشبختی بدست خاتمی بیچاره بشن، بعدا بدبخت بشن، از همون اول گفتن آقا چون خاتمی خیرش به کسی نمیرسه بریم از همون ابتدا بدبخت شیم که لااقل خیالمون راحت تر باشه. حالا اینکه چپ گرا و کمونیست و اینا چقدر خوبه یا نه که من نمیدونم. یعنی اصلا نمیتونم که بدونم! مگه میشه اصلا دونست؟ مگه چپ گرا و کمونیست بد توی دنیا نبوده؟ چرا بوده! اما مثلا داعش و خوارج و امثالهم توی دنیا نبوده هیچوقت که اینها همه ساخته و پرداخته غرب هست. یعنی زمان حضرت علی هم آمریکا اومده بود خوارجو راه اندازی کرده بود. بیخیال... باز ننه خاتمی برامون دردسر ساز میشه اگه این حرفارو ادامه بدیم. در مورد ننه خاتمی هنوز در روزنامه ها مطلب جدیدی نیست و ایشون به ملکوت اعلی پیوست! در ضمن اون مطلب دیگه رو هم به بعد انتخابات مجلس موکول میکنیم.
پریروز اومده یه گزاره منطقی گذاشده جلوم متشکل از پی و کیو میگم خب چهارتا حالت داره. اگه هم پی درست باشه هم کیو درسته و در غیر اونصورت نادرست. میگه نه تو مشکلت از اینه که از اون دسته آدمهایی هستی که حتما باید پی و کیو درست دربیاد. یکم از اون منطق خشک بیا بیرون و به زندگی لطیف تر نگاه کن. میگم باشه حالا که تو مغزت درست کار نمیکنه اصلا هرچی تو بگی. میگه نه باید تو بگی. میگم اینجوری که نشد، نه منطق داریم نه هیچی حتما هم باید من بگم حتما هم میخوای بعدا بگی هرچی من گفتم اشتباهه. میگه نه داری پیشداوری میکنی ولی در هر صورت اون کار هم برای من برد محسوب میشه. میگم خب حداقل منطق که از این روش فاشیستی که تو در پیش گرفتی بهتره که. میگه نه اگه جای من باشی مسلما روش من بهتره. میگم خب همه که جای تو نیسن. میگه باز هم از همون دیدگاه خشک منطقی صحبت کردی چرا همه جای من نیستن؟ میگم باشه هرچی تو میگی فقط میشه ما دیگه با هم از این به بعد صحبت نکنیم؟ اصلا سلام هم نکنیم؟ همچین بر میخوره بهش که منم مجبور میشم تو زندگی کلا برم همون سیستم منطق خشک و در پیش بگیرم.
پریروز اومده میگه فلان نکن. فلان میکنی من مورمورم میشه. میگم از کی تا حالا قضیه مورمور تو جهان سوم اهمیت داره؟ میگه عوضی من جهان سومی نیستم خودتی جهان سومی. میگم باشه خیلی خب، من مورمورم نمیشه، تو مورمورت میشه حتما تو جهان اولی هستی. خیلی هم اصرار داری که جهان اولی هستی. میگه نه اتفاقا من مثل اون آدمهایی نیستم که سه سوت خودمو مثل تو گم کنم خیال کنم جهان اولیم. میگم باشه الان یه جهان سوم داریم، یه جهان اول. کدومشو انتخاب میکنی؟ چون ظاهرا هردومون که نمیتونیم از یه جهان اومده باشیم با این حساب. میگه جهان اولو انتخاب میکنم! میگم خیلی خب، منم جهان سومیم. مورمور تو جهان سوم خیلی اهمیت نداره!
خیلی خب دیگه. در روزنامه بود که یه تعداد زیادی آدم به شلوغ بازی اصولگراهای افراطی (همون احمدی نجاد) در جریان سخنرانی حسن روحانی اعتراض کردند. انواع و اقسام آدمها از شیر مرغ تا جون آدمیزاد اعتراض کرده اند. حتی یعنی نوشته بودند که مصباح یزدی هم دیگه زده تو سر احمدی نجاد. حالا باید دید که تنوع و گوناگونی این شخصیت های معترض به اعتراض احمدی نجادی ها تا چه حد میتونه واقعا تاثیر گذار باشه؟ آیا کشور ما کشوری است که در آینده بر پایه عقاید این آدمهای متنوع که بعضا عقل خودشون هم البته درست کار نمیکنه، به نتیجه قابل توجهی در زمینه شعور سیاسی و اجتماعی میرسد؟ آیا کشور ما کشوری است که تندروهای مذهبی باز بر آن حاکم خواهند شد؟ در هر کدام از این دو شرایط چه مشکلات و چه مزایایی برای کشور وجود خواهد داشت؟ مثلا احمدی نجاد باز بیاد رییس جمهور بشه یا هرکی مثل احمدی نجاد مثلا جلیلی و اونا. خیال همه راحت میشه که دیگه فاتحه مملکت خونده است و همه دنیا هم با دمبشون گردو میشکنن که دیگه باب تو سری زدن به ایران هم ساده باز شد و دیگه همه رستگار میشیم چون دیگه اصلا نیازی نیست کار خاصی بکنیم. یه عده اومدن گند زدن به مملکت که از حمایت خارجی برای اختلاس و ... هم برخوردارند و دیگه خلاص. اصلا دیگه کی حوصله داره به زندگی و اهمیت و ارزشش فکر کنه اگه باز احمدی نجادیا بیان؟ یه حالت دیگه هم هست که فضای سیاسی ایران چه در داخل و چه در خارج مسیر پویایی رو حفظ خواهد کرد که به هر حال به موقعیت های حداقلی دست پیدا خواهیم کرد. البته اینکه میگم "خواهیم" خب مسلما الان کلی زن و دختر بیوه هست که دنبال شوهر میگرده از من بدش میاد که جای شوهر پیدا کردن براشون و افتتاح کارخونه قند و شکر و قند و عسل براشون دنبال سیاست و روزنامه و درس و اینجور کارهای نامربوط هستم. به هر حال یه وضعیتیه که احمدی نجاد اگه بیاد من مطمئنم با خودم مستقیما وارد خصومت شخصی میشه به عنوان رییس جمهور. و رحیم مشایی هم که از حمایت بانوان بیوه و بانوان خانه دار حوصله سر رفته برخورداره و در اون صورت من به عنوان نویسنده این وبلاگ شرایط سختی رو خواهم داشت. احتمالا الان اگه از خیابون رد میشم مثلا دو نفر پا تو کفشم میکنن که: " ممد، چرا عوض شدی؟! یه جوری شدی! اون ممد سابق نیستی؟ چرا سیگار میکشی؟ ممد! من باور نمیکنم تو اینجور تلف شدی از بین رفتی؟!" بعد میگم "داداش من ده ساله سیگار میکشم؟ الان هم سی و دو سالمه، احمدی نجاد و مشایی هم اگه میخوان بگو خودشون بیان ببینم حرف حسابشون چیه" بعد میگن "ممد، تو توهم زدی!" میگم "آره من توهم زدم ولی تو هم کور خوندی" بعد میگه " ممد، من واسه خودت میگم، من که دارم تو سواحل سانفرانسیسکو با جنیفر لوپز بانجی جامپینگ میکنم بدبخت" میگم "باشه ایرادی نداره، آفرین که از بغل محمود رسیدی به بانجی جامپینگ با جنیفر لوپز تو سواحل سانفرانسیسکو" بعد میگه "ممد تو توهم زدی!" بعد میگم "من که همون چیزیو گفتم که خودت گفتی" بعد میگه "ممد! چرا؟ مجبورم میکنی برم از در پشتی" میگم "اینکه چیز تازه ای نیست، برو کرمتو بریز، چنتا از این لوله ها گذاشتم سر رات مثل قارچ خور که برخورد میکرد به یه موانعی تو هم بخوری بهشون ضایع شی" بعد میگه "ممد، شاید اونطوری نیست، تو توهم زدی" بعد میگم "آره داداش، عجب توهمی، سگ و گربه، در و دیوار با آدم حرف میزنن" بعد میگه "ممد، من که نمیتونم قبول کنم این وضعیتو، تو توهم زدی" بعد میگم "آره تقصیر خودته که من توهم زدم. بعد میگه "ممد، تو توهم زدی..."
http://en.wikipedia.org/wiki/Nine_Inch_Nails
یعنی من فقط همین یه آهنگشو گوش کردم این خودش بازم بیشتر آهنگ داره
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست این پیراهن است، افسار نیست
....
گفت مستی زان سبب افتان و خیزان میروی
گفت جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست
....
گفت میباید تو را تا خانه قاضی برم
گفت رو صبح آی قاضی نیمه شب بیدار نیست
....
گفت نزدیک است والی را سرای آنجا شویم
گفت والی از کجا در خانه خمار نیست
....
گفت تا داروغه را گوییم در مسجد بخواب
گفت مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست
....
گفت دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت کار شرع کار درهم و دینار نیست
....
گفت از بهر غرامت جامه ات بیرون کنم
گفت پوسیده است، جز نقشی زپود و تار نیست
....
گفت می بسیار خوردی زان چنین بیخود شدی
گفت ای بیهوده گو حرف کم و بسیار نیست
....
گفت باید حد زند هشیار مردم مست را
گفت هوشیاری بیار اینجا کسی هوشیار نیست!
من نمیخواهم با،
برگهای سیمانی
مجسمه شهر ستیز کنم
من فقط میخواهم،
لا به لای،
برگهای مجسمه سیمانی شهر،
پی ناله های خودم بگردم!
آمریکا یک کشور دیگه هست در یک قاره دیگه که هزاران کیلومتر با ما فاصله داره. در آمریکا آزادیهای مفرطی وجود داره و این آزادی ها از طرفی زمینه پیشرفت و کسب قدرت رو برای آمریکایی ها فراهم میکنه و از سوی دیگر به آمریکا ضربه میزنه. گاهی یک اقلیت چند درصدی اگر از آزادی سوء استفاده کنند میتونن فاجعه به بار بیارن. این شاید اصلا مستقل از کشور مورد بحث اشتباه باشه! که آزادی های افراطی مثل آزادی حمل و خرید و فروش اسلحه در کشور وجود داشته باشه. همین حالا کلی گانگستر و غیره توی آمریکا هست و قدرت داره. هر چند وقت یه بار یکی میزنه هفت یا بیست و هفت تا بچه رو با شاتگان میکشه بعد هم خودشو میکشه! آمریکا پنجاه تا ایالت داره. ایالت های آمریکا با هم فرقهای بسیاری دارند. به اندازه ای که میشه هر ایالت رو یک کشور جدا در نظر گرفت. در آمریکا نژادهای بسیاری زندگی میکنند و زبانهای بسیاری وجود داره. در آمریکا دانشگاههای بسیار سطح بالا و قدرتمندی وجود داره. در آمریکا اقلیت بسیار نخبه و قدرتمندی وجود داره که بعضا زیر بار مشکلات جمعیت دویست سیصد میلیونی کمرشون خم میشه. در آمریکا یک طبقه متوسط وجود داره و مثل همه جای دنیا اختلاف طبقاتی هم بیداد میکنه. طبقه متوسط به نظر میرسه که باید شکل دهنده سیاست های اصلی حکومت باشند. یا در حکومت بیش از طبقات دیگر بهشون اهمیت داده بشه. چون مفهوم حکومت این هست که به عده ای که برای زندگی خودشون ارزش قائلند و از طرفی قشر زحمت کش و صادقی هستند باید اهمیت داد. در غیر اونصورت حکومت یا منحرف میشه یا رو به زوال میره. توقعی که از یک فرد آمریکایی در دنیا میره خیلی بالا هست. به اون اندازه که باید آمریکا قدرت برتر دنیا باشه. آمریکایی ها هم در سنین جوانی میانسالی و حتی پیری اصلا تحمل ندارند که قدرت برتر دنیا نباشند. به نظر من شاید یک مشکل اساسی آمریکا که همه دیدگاه سلطه طلبانه در این کشور ایجاد میکنه و هم امنیت این کشور رو به خطر می اندازه همین دیدگاهی هست که آمریکا حتما باید قدرت برتر دنیا باشه. آمریکا مسلما قدرت برتر دنیا هست. اما قدرت هم به روش صحیح و مفید میتونه بدست بیاد و هم به روش غیر صحیح و مضر. ریشه کن کردن قدرت غیر صحیح و مضر در آمریکا احتمالا میتونه به این کشور و سایر دنیا کمک زیادی بکنه. یک ویژگی مثبت آمریکا هم این هست که همیشه عده ای هستند که به طور پیگیر بدنبال رفع مشکلات هستند و سخت تلاش میکنند.
خیلی خب دیگه. بخش در روزنامه بود امروز رو با یک چیز خیلی پیچیده تر شروع میکنم که معمولا نه در مملکت اصولا به زندگی شخصی افراد جامعه مربوط میشه و نه مردم در جامعه بهش اهمیت میدن. در روزنامه بود که آقای هاشمی رفسنجانی گفته که نظر امام رو در مورد قطعنامه 598 که یه چیزی بوده علاوه بر اون چیزهایی که امام علنا میگفته به کسی نگفته. البته وقتی میگیم امام این شهرت ایشون هست. کاملا ملتفتم که در مملکت خیلی ها حال نمیکنن به آیت الله خمینی یا همون آقای خمینی یا سایر چیزهایی که میشه به ایشون گفت (ره)، بگن امام. خلاصه اینکه در مورد قطعنامه 598 مسئله اساسی این هست که تا چه حد این قطعنامه ضمانت اجرایی داره؟ یا داشته؟ مثلا در یک زمانی روی کاغذ نوشتن که جنگ تموم شد و اینها و ... اما مگر میشه تصور کرد که جنگی اتفاق نیفتاده بوده؟ چرا این برای آدمهای عادی در مملکت مهمه؟ چون مردم مسلما دوست ندارن بمب بزنن به خونشون قطع نخاع شن. خب حالا جنگ چه مضراتی برای یک کشور داره؟ مضراتی از جمله مشکلات اقتصادی، امنیتی، معیشتی و ... همه ما ها یعنی ایرانیها ملتفتیم که تو دنیا خیلی مارو تحویل نمیگیرن. مثلا تو فرودگاه تو شرتمون رو هم میگردن در صورتی که تو شرت همه رو نمیگردن. بعدش هم باید احتمالا به خاطر اینکه توی شرتمون رو هم میگردن از مامورین فرودگاه خارجی تشکر کنیم چون احتمالا اون کار برای امنیت خودمون خوب بوده. خودمون هم که حال و حوصله این خراب شده رو نداریم. حال و حوصله تحمل همدیگر رو هم که نداریم. یک نکته خیلی جالب در مورد جنگ این هست که صدام حسین و بن لادن و سایرین که در ابتدا اسلحه به دست با آمریکا دوست بودن، بعدا مورد خشم آمریکا قرار گرفتند و بهشون حمله شد و کشته شدن. اما مگر آمریکا و سایر کشورهای غربی زمان جنگ ایران و عراق از عراق حمایت نکرده بود؟ مگر همونها بعدا دود تو چششون نرفت سر یازده سپتامبر و غیره؟ مگه خود اونها بعدا وارد جنگ نشدند با همونهایی که خودشون گنده کرده بودند؟ در زمان ریاست جمهوری اوباما بن لادن که در عملیاتی کشته شد. ضمنا با ایران هم روابط کمی بهبود پیدا کرد. حالا چند سال گذشته از جنگ؟ هنوز هم شرایط طوری نیست که بشه گفت ایران میتونه به سادگی با غرب کنار بیاد. همه این کنار نیومدن هم به غرب مربوط نمیشه. همه اش هم به ایران مربوط نمیشه. مذاکره کنندگان آمریکایی با ایران هم که در روزنامه بود که یا دارن استعفا میدن یا دچار شکستگی شدن. یا سرما خوردن. یا ابولا گرفتن یا حزب اللهی شدن. خلاصه این وضعیت نشد. این آقایون صدام و بن لادنی که توی دنیا برای ما و این و اون شاخ و شونه میکشید توی دنیا، به واسطه چه قدرتی؟ چه نیروهایی؟ چه احزابی؟ چه اساتید دانشگاهی؟ چه مفت خورایی؟ چه جفنگیاتی؟ چه آشغالهایی؟ چه آدمهایی صرفا شرروری؟ به واسطه چی در دنیا اونقدر شاخ بود؟ مگه همه اون آدمها بعد از جنگ ایران و عراق از دنیا برچیده شدن که بشه گفت میشه قطعنامه 598 رو کاملا جدی گرفت؟
یک خیابانهایی در تهران است مثلا "شهید سرگرد علی رضایی دهقان" مشخص نیست عنوان "شهید سرگرد" مثلا با "شهید سروان" یا "شهید ستوان" یا "شهید سرتیپ" چه فرقی میکنه. یعنی بعد از شهادت هم سرگرد، سروان، ستوان، سرتیپ اینا مهمه یا نه؟ ظاهرا که مهمه!
ضمنا من تمامی شایعه ها مبنی بر اینکه من امام زمان هستم رو رد میکنم. در ضمن اضافه میکنم که بشریت هم همونطور که تا بدین لحظه وظیفه ای در قبال من نداشته از این به بعد هم نه من در قبال بشریت وظیفه ای دارم نه بشریت در قبال من. تمامی کارهایی هم که تا به امروز من برای بشریت کردم یا بشریت برای من کرد به گذشته مربوط میشه و در آینده به نظرم نه من در قبال بشریت مسوولم و نه بشریت در قبال من که خیلی هم تابلو هست.
با توجه به اعلام ختم نبوت که خیلی قبلتر از این اعلام شده بود بنده وظیفه ای در قبال بشریت ندارم.