از این پیاز خوردگی
از این لباس دوختن
از این پرنده خوردن
و از این جفنگ فروختن
کنار خانه ام بچر
که خر کنایه باز نیست
کنار خانه ام بچر
که شهر شهر کار نیست
از این جفنگ مردگی
از این لباس دوختن
از این پرنده خوردن
و از این کفن فروختن
....
کنااااااااااااررررر خانه ام بچر
که شهر شهر کار نیست
کنااااااااااااااررررر خانه ام بچر
کفن ترانه ساز نیست
....
دو دوب دوب دو ب دوب
....
کنار خانه ام بچر
که خر ترانه ساز نیست
کنار خانه ام بچر
که شهر شهر کار نیست
...
شاید که پنجره ای رو به خورشید باز شود
با صدای کبوتران و با پرواز دیرهنگامشان
رنگهای آسمان که حلقه چشمانمان را ترک نکرده اند
و بازوان نیرومند مردی که چشمهایش
افق بی التهاب رویایی نزدیک را نظاره میکنند
ایستاده بر پهنه دری
که شاید گذشتن از آن
بزرگترین اشتباه تاریخش باشد
و نشسته بر سطرهای کتابی نانوشته
در هراس از بیهودگی آواز خوش پرندگان
ای کاش پنجره ای که به خورشیدش باز میشود
سرمای بی پایان وجودی را ذوب کند
که چون ایستاده بر پهنه در ضجر میکشد
نگاهش به فردای بی پایانی دوخته شده است
که نه خطی، نه نوشته ای، نه صدایی، نه پیامی، هیچ
هیچ چیز از او به خاطر ندارد!
در مورد خدا باید بگم که بعله من به خدا اعتقاد دارم اما یه مشکل اساسی هست، خداس، پول نیست! خلاصه اینکه از نظر اینکه کسی بخواد عقوبت بهتری داشته باشه و فکر کنه که بهتر میخواد عاقبت بخیر بشه بهتره که حداقل قبول داشته باشه که خدا پول نیست، یا خدا با پول تفاوت میکنه. چرا؟ چون گفتن اگر چیزی رو برای خدا شریک بگیری اون شرک هست و دیگه در اسلام درست نیست! یعنی مشکل اساسی داره در اسلام. پس ما به خدا معتقدیم و از خدا هم نا امید نیستیم.
پی نوشت 1: واگیا عادیل بی عیدالت!
پی نوشت 2: شعار جدید هواداران پرسپولیس: نیچه پاره پاره!
یه معلم دینی داشتیم در دبیرستان به نام آقای رودسری که بعضا اجازه میداد بحث کنیم. خلاصه من هم معمولا در زمینه رهبری در دبیرستان کمال که دبیرستان مذهبی هم بود زیاد بحث میکردم. جالب این بود که با اینکه آقای رودسری خودشون پیرو رهبر بودند اما خیلی گیر جدی به ما نمیدادن که چیزی رو زیر سوال ببریم. اما خب بالاخره آخرش طبق عادت هم ایشون و هم معلمای دینی ما توی دانشگاه شریف وقتی کم میاوردن بیست دقیقه آخر کلاسو میگفتن که خب دیگه بسه و به ادامه درسمون برسیم! خلاصه همین در قانون اساسی ما حداقل امکان شورای رهبری در نظر گرفته شده که من فکر میکنم اونها رو احتمالا شهید بهشتی و سایرینی که قانون اساسی رو تدوین میکرده اند نوشته اند اما خب کشور ما حداقل هرگز نتونسته به جایی برسه که توش شورای رهبری وجود داشته باشه و هرگز هم به جایی نخواهد توانست رسید در چند ده سال آینده که امکان ورود کسان دیگری غیر از روحانیون به شورای رهبری باز بشه. علتش هم خیلی چیزها میتونه باشه!
باگ قضیه هم همونه که تو پست قبلی گفتم. در طول مذاکرات هم چندین بار من همینو تکرار کردم اما هیچیک از طرفیت مذاکره قبول نکردن. یک سری کشورهای ثالثی قبول کردند و حمایت کردند که میشه بعد هم روسیه و انگلیس و اسپانیا و غیره و ذالک همه رفتن سیاستهای ریاضتی در پیش گرفتن، الان هم خودم علیه سیاستهای ریاضتی هستم. البته مشخصه که با این رویکرد حداقل در پنجاه سال آینده از نظر سیاسی باخته نیستم. یا شاید خودم اونطور فکر میکنم و رویکردم فقط چهل و پنج سال طول بکشه!