بسی بند تنبان شاهان بدید
فلک را ز نیش خود ارزان بدید
...
کمک خواست ناگه ز اسفندیار
دگرباااااار از جاااااااااف گیتی عیار
...
اگر درز دیوار باریک بود
ز چاک دهانش تاریک بود!
...
ز چاه زنخدان زمین تخت شد
دگربار ناگه نگون بخت شد!
...
چو رستم دگربار لرزاند اسفندیار
به رستم همی داد پیغام کار!
...
ز رستم کتک خورد ناگه ندید
که رستم همی بود شاه پلید!
...
ز رستم شکایت همی برد پیش فرید!
فرید این دفه بند تنبون ندید!
...
فریدش دودر کرد و رستم ندیییید!
دگر بار لنگه هیتلر،
خیلییییییییییی ندید بدید!