در جامعه ناسالم خب صرفا نمیشه فرض رو بر این گذاشت که جامعه سالمه که! مثلا اگر من از دست خیلی استادام تو کانادا و خیلی استاد دانشگاههای ایرانی و علی دایی و سایرین و غیره و ذلک شاکیم که چرا جامعه ناسالمی رو خودشون باعث میشوند و بعدا قیافه حق به جانب میگیرند، نمیشه فرض رو بر این بذارم که اون آدمها بدنبال ایجاد جامعه سالمی هستند. و نمیشه فرض رو بر این گذاشت که چون طرف استاد دانشگاهه حتما جامعه سالمی ایجاد میکنه! پس، حداقل اینه که در جامعه ناسالم آدم فرض رو بر این بذاره که جامعه ناسالم هست و با فرض جامعه ناسالم عمل کنه، نه اینکه سرشو مثل کبک تو برفه خاکه چیه، همونی که قراره اساتید به اونیکیش که درست نیست گیر بدن، که همه چی خوبه و گل و بلبل و غیره و ذلک. اینارو به معاون دانشجویی سابقمون تو دانشکده کامپیوتر شریف هم میگم که به وضوح جامعه در زمان خاتمی و احمدی نجاد جامعه سالمی نبود که ایشون هی با ما بحث بی مورد میکرد که نه جامعه سالمه و شما بدبین و منفی باف و اینایید که احمدی نجاد خودش استاد دانشگاس و غیره و ذلک. وقتی اینقدر در زمینه مسائل اجتماعی اساتید دانشگاهی، علمای حوزوی و سایر دوستان در علوم انسانی و غیره و ذلک اشتباه فکر میکنند، چطور باید بشه آدم بتونه به این بدبختی قدم مثبتی بر داره؟ مگه من خودم صد دفعه فرصت ندادم که کل اون صد دفعه به سوء استفاده بدل شد؟ مگه فقط همون یه دفعه ای که فرصت ندادم به فرصت درستی بدل نشد؟ آدم باید به کی بگه دردشو؟