تنها نگرانی من اینه که یه روز پلیس بیاد در خونمون، بگه آقا یه جمعیت میلیاردی با شما مشکل دارن! باید بندازیمت تو زندان. بعد من سوال کنم آخه چرا با من مشکل دارن؟ بعد پلیس جواب بده که دلیل خاصی نداره فقط چون تعدادشون خیلی زیاده ما باید تورو بندازیم زندان. در اون وضعیت آدم چه فکری میتونه بکنه؟ اگه چنان اتفاقی بیفته دیگه آدم چاره ای بجز خودکشی براش باقی نمیمونه! چطوری باید آدم سالیان متمادی تا آخر عمر زندگیشو با خفت و خاری توی زندان تحمل کنه؟ از اون به بعد هم از زدنگیم توی زندان اصلا خوشم نیاد و همش دنبال یه وسیله ای باشم که بشه باهاش خودکشی کرد. شاید تنها دغدغه ام توی زندان اون باشه. با اون وجود نمیدوم چجور آدمی بشم. اما ممکنه فکر کردنم درباره خودکشی هیچوقت تموم نشه و بقیه دیگه ندونن باهام چکار کنن و بعد هم زندانبان بیاد دم در و بگه همه زندانیای این زندان با شما مشکل دارن باید شمارو اعدام کنیم. بعدش هم بگم باشه مشکلی نیست، اصلا خودم داشتم بهش فکر میکردم!