بلایا

به دلیل جلوگیری از بلایای طبیعی، زلزله، انواع سوختگی، ...

بلایا

به دلیل جلوگیری از بلایای طبیعی، زلزله، انواع سوختگی، ...

خیلیا فکر میکنن که من باید میموندم کانادا و برنمیگشتم ایران. اما آدم اگه کنسرت متالیکا رفته باشه و به حد کافی هم خل و چل های خارجی و دیده باشه و تو زندگیش به قول معروف یه دلی هم از عزا در آورده باشه، دیگه بمونه تو خارج چکار کنه؟ برمیگرده همون ایران زندگیشو میکنه! یادش بخیر من چندماه تنهایی توی زمستون توی یه خونه ای نوک یه تپه ای زندگی میکردم. و هر روز صبح که از خواب بلند میشدم، همه جا یخبندون بود و نمیشد رفت بیرون. چندباری تلاش کردم و تونستم اما یه بار بدجوری گیر یخ افتادم. یخ به قدری ضخیم بود که احساس کردم دارم لیز میخورم و اونوقت بود که مجبور شدم نشستم و تعادل خودمو حفظ کنم. بعدش هم که مغزم تونست روی پاهام تمرکز کنه فکر یه راه ساده ای باشم که همون دوتا کوچه رو پیاده برگردم به خونه. روز بعدش که درو باز کردم همه زمین از پایین تا بالا باز یخ بسته بود و چند روز پشت سرهم مشغول خوردن همه غذاهایی بودم که در خانه داشتم تا بالاخره خورشید پیدا شد و یخها آب شد و توانستم یک کوله پشتی پر مواد غذایی را از سربالایی تپه پیاده بالا ببرم و بعد از جابجا کردن مواد خوراکی در خانه برای خودم غذای خوبی هم درست کرده بودم و باقی زهر مار عصرانه را تحمل کرده بودم. بعضی روزها هم که زهر مار عصرانه عجیبتر شده بود و حتی کسی توی دنیا امکان ندارد پیدا شود که حرفهای من را باور کند. اما حتی اگر همچون کسی هم در دنیا وجود داشته باشد مگر تابحال توانسته است از مرگ جان سالم به در ببرد. و تمامی کسانی که آنچنان توانسته اند جان سالم از مرگ به در ببرند حتما عوالم خیلی خیلی تاریکی را باید توانسته باشند از سر بگذرانند و یا شاید نه! خدا شاید کار را برای همه آنقدر ها هم دشوار نمیکند. خدا فقط همیشه انتقام هوشی را که به آدم داده است از آدم میستاند و خودش هم میداند چگونه باید بر مخلوق خودش غلبه کند!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.